به گزارش مفتاح_ مریم ابراهیمی دینانی
آنچه از سال ۹۸ تا کنون مشخص است ، این است که جامعه دچار خشم فروخورده شده است.گران کردن یک شبه بنزین، بدون آنکه مردم را به عنوان قطب تصمیم گیری در جریان بگذراند، حوادث تلخ آبان ماه را در پی داشت و کشور متحمل خسارت های جانی و روانی شد و آنچه باقی ماند ، زخم های سرباز نکرده و خشم های فروخورده بود که تا کنون بر سر هر جریانی، سرباز میکند.
واکنش جامعه ها در فضای مجازی و حقیقی به حادثهای که برای مهسا امینی رخ داده است تنها یک نتیجه دارد و آن اینکه آستانهی تحمل جامعه بیش از هر زمان دیگری کم شده است.
واکنشی چنین گسترده به چنین حادثهای که مشابهش را در اشکال مختلف در سالهای اخیر شاهد بودهایم، تنها یک پیام دارد: که میزان نارضایتی در ابعاد و اشکال مختلف هر روز رو به فزونی دارد.
گویی که جامعه منتظر یک بهانه برای برون ریزی خشم و نارضایتیاش است.
حذف دلار ۴۲۰۰ از برخی کالاها، افزایش سرسام آور قیمت ها را به دنبال داشت ، به گونه ای که معیشت مردم تحت الشعاع قرار گرفت واز طرفی،مسکن و اجاره بها چنان افسارگسیخته شد که عده ای ناچار به زندگی در خوابگاه شدند. دو بعد اساسی زندگی ، یعنی خوراک و مسکن به تنهایی کافی بود تا خشم و ناامیدی را در درون مردم نهادینه کند.سرخوردگی های سیاسی و اجتماعی و در صدر آن اقتصادی ، هشدارهایی است که دولتمردان باید ، برای رفع آن چاره ای بیندیشند. رفاه، اولین و مهترین وظیفه ای است که هر دولتی وظیفه دارد برای شهروندانش ، مهیا کند. دولتمردان ، ولی نعمت نیستند، خدمتگزارانی هستند که بی چون و چرا وظیفه دارند شرایط رفاه مادی و روانی یک جامعه را فراهم کنند ، نه اینکه در هر زمینه ای آنها را عصبانی کرده و بک جامعه را ، همچون آتشی، به زیر خاکستر ببرند.
حال باید دید با همین فرمان و سیاستهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و ... میتوان کشور را مدیریت کرد و رکوردی تازه در حفظ وضع موجود ثبت شود یا اینکه مجبور به تغییر وضع موجود می شوند تا مردم را به آنچه که حق مسلم آنهاست برسانند.
«در کلیترین مفهومِ زیستن، یعنی، با دیگران زندگی کردن، در میان آدمها زندگی کردن.
انسان معنا نمییابد، مفهوم نمیشود، قابلیت عرضه و به ثمر رساندن معنی را نخواهد داشت مگر در حضور دیگری، دیگری تنها یک شخص نیست، یک نگاه است، هستی است، آینه ایست که همواره از نیاز به دیده شدنِ ما تغذیه میکند و خود و ما را حفظ میکند، شکل میدهد.
دیده شدن یعنی به رسمیت شناخته شدن توسط دیگری، «از خداوند پرسیدند برای چه آدمیان را آفریدی و او جواب داد: من گنجی پنهان بودم، پس آفریدم تا شناخته(دیده) شوم.»
بودنِ ما مساوی است با حضور دیگری، اگر دیگری نباشد انسان تنها نیست بلکه تهیاست…
اما ،به همان اندازه به قول سارتر «دیگری دوزخ هم است» به این معنی که چگونه مرا میبیند؟ ارزشگذاری میکند؟ قضاوت میکند؟چگونه شناخته میشوم؟
انزوا همان نبودِ دیگریاست در سطحی معین که به رسمیت شناخته نمیشود، چه چیزی؟ افکارمان، احساساتمان، ایدههایمان…»