10:05 1396/04/19

به گزارش مفتاح، ماه هاست لب به گوشت نزده اند. نان و سبزی و در حین جشن ها پنیری به سفره اضافه می شود. هر قدر ثانیه شمار چراغ قرمز بیشتر شود خوشحالیش بیشتر می شود چرا که وقت برای فروش وسایلش بیشتر است فرزندانش بیکارند، یارانه اش هم قطع شده و برای درمان پسرش کلیه فروخته است.

شاید شما هم در سر چهار راه ها و هنگام توقف چند ثانیه ای در پشت چراغ قرمز متوجه حضور دستفروشان شده اید.

محل کارش پشت چراغ قرمز است. 76 سال دارد. همیشه مرتب است. ساعت کاریش از6:30 آغاز و  تا هر وقت توان داشته باشد ادامه دارد. راهش دور است و به گفته خودش روزی نزدیک به 4 ساعت در مسیر رفت و آمد است.

روزی 40 تا 50 هزار تومان در آمد دارد. می گوید مردم دلشان برای بچه های دستفروش می سوزد و از آنها خرید می کنند و به آنها پول اضافه می دهند ولی از ما خیلی خرید نمی کنند.

آدامس، فال،لنگ، لیف، کیسه می فروشد. آرزو دارد ثانیه شمار چراغ قرمز بیشتر شود تا شاید فروشش بیشتر شود.

ورامین زندگی می کند. 3 پسر و 3 دختر دارم 2 تا از پسرهایش زن گرفته‌اند و هر کدام 2 فرزند دارند. پیرمرد می گوید: فرزندانم بیکارند و نان خور من هست نه که فکر کنید تنبل هستند خیر کار نیست.

پیرمرد می گوید:  حدود یک و نیم میلیون تومان درآمد دارم . 300 هزار تومان آن به اجاره و 50 تومان آن به کرایه رفت و آمد می رود 14 نفر  با این پول زندگی می کنیم.

وی ادامه می دهد: یارانه ما را قطع کردند مراجعه کردم و گفتند وصل می شود ولی نشد که نشد.

این پیرمرد می گوید: زندگی که چه عرض کنم روزگار می گذارنیم. باورتان نمی شود الان ماه هاست که لب به گوشت نزده ایم البته کسی از نخوردن گوشت نمی میرد ولی نوه هایم کوچک هستند و بدنشان نیاز دارد.

وی از مشکلاتش می گوید: پسرم تصادف کرده بود و بیمارستان پول می خواست. از یکی از فامیل ها پول قرض کردم نداشتم بدهم مجبور شدم یکی از کلیه هایم را بفروشم باور کنید مفت مفت فروختم همش 7 میلیون.

اشک در چشمانش جمع می شود و می گوید باز هم شکر چه کنم تقدیر این بوده است.

منبع: فار05

مطالب پیشنهادی