به گزارش مفتاح_ مریم ابراهیمی دینانی

نسل به نسل ، تفکر و دیدگاه و حس آزادی فردی ، رنگ و‌بوی دیگری به خود می گیرد .
نسل های پیشین ، آزادی را در آرمانگرایی می دیدند. هر چیزی که نشان از آزادی فردی بود ، ضد ارزش به شمار می رفت و افراد جامعه در یک سیستم آرمانگرا ، معنا و هویت پیدا میکردند .
ارزش فرد زمانی پر رنگ تر به نظر می رسید که بیشتر خود را فدای جمع و آرمان ها کند و‌از نیازهای شخصی خود بگذرد و هر چه بیشتر در خدمت نیازهای جمعی می بود همانقدر ارزشمندتر .
اما نسل کنونی ، آزادی را در هویت فردی یافته است که هر چه یک انسان در خدمت خود باشد و خود را از همه نظر بالا بکشد، به خودی خود کل جامعه ارتقا یافته می شود .

این نسل، نسل هجمی از اطلاعات از اقصا نقاط جهان ، در موضوعات طبیعی و فراطبیعی، فلسفی و اجتماعی ، و اقتصادی و روانشناسی است . دقیق و شفاف.

باید با این نسل ، سخن گفت . با زبان خودشان . با ابزار دیجیتال و موشکافانه. با عدد و رقم . نه با کلیت و نه مبهم و بدون چشم‌پوشی کردن از فردیت هایشان .
مصطفی ملکیان فیلسوف و اندیشمند نکته خوبی در باب گفت و‌گو دارد .
«ما نیاز داریم که بیشتر حرفمان شنیده شود؛ ولی آقایان فکر می کنند ما باید فقط حرف شنو باشیم. ما باید با تمام وجود و با حضور قلب می نشستیم پای حرف مردم . این مردم از همسر و فرزندان من شروع می شوند تا فلان رجل سیاسی و فلان شهری و فلان روستایی و فلان زن یا مرد یا پیر و جوان و همه و همه ما متاسفانه کمتر کسی را داریم که حرف هایمان را بشنود و ای کاش روحانیون و روشنفکران کمی حرف می شنیدند و می دیدند مردم از چه می رنجند و به چه دردهایی مبتلایند.»
«متاسفانه ما بیشترین عشق را به سخن گفتن و کمترین عشق را به شنیدن داریم. من به خودم و دیگران توصیه میکنم که بیشتر حرف مردم را بشنویم، نه اینکه حرص و ولع داشته باشیم برایشان صحبت کنیم.»

اگر حرف مردم را و حرف نسل دیجیتال را به خوبی نشنویم، و به نیازهایشان پاسخ ندهیم و فردیت شان را جدی نگیریم، حرف هایشان میشود ، فحش رکیک و از کوچه خیابان درز میکند در اتاق مسوولان !

اگر تغییر نیاز نسل جدید را جدی نگیریم و لباس چهل سال پیش را بخواهیم بر تن این قشر کنیم ، ناهمگونی اش خودمان را آزار می دهد .
این نسل را باید شناخت، باید درک کرد و‌فردیت شان را به رسمیت شناخت .
عدم پاسخ به نیازهایشان ، همین چهل و چند روز فحش های رکیک در خیابان است و یا سیل مهاجرت به کشورهای اروپایی و آنجا دنبال رسیدن به چیزی که حق شان است می روند.

در انگلستان ریشی سونک یک هندوی هندی‌الاصل توانست به بالاترین مقام اجرایی یعنی نخست‌ وزیری آن‌ کشور نائل شود. قبلاً هم صادق خان، یک مسلمان پاکستانی‌الأصل، بمقام  شهردار پایتخت نائل شد. هیچ‌ یک به خانواده‌های اعیان و اشراف تعلق نداشتند. برعکس رگ و ریشه‌شان می‌رسد به خانواده‌های محروم که به آن کشور مهاجرت کرده بودند. موفقیت آنان مدیون پشتکار، تلاش، هوش و ذکاوت و تحصیلات خودشان بوده.
در عین حال این نکته کلیدی راهم نباید فراموش کرد که آنان از این موهبت برخوردار بودند که در جامعه‌ای چشم به جهان گشودند که اجازه میدهد افراد با استعداد و خوش فکر آن بتوانند به جایگاه‌های بالای آن دست یابند.

ایرانی های زیادی هم در سراسر کشور که نیمی از آنها ، زن بودند به مقام وزارت و یا شهردار و عضو پارلمان شدن در جای جای دنیا رسیدند!

حال چرا فرزندان این مرز و‌بوم نتوانند در کشور خودشان به جایگاهی که دلشان میخواهد برسند؟
تقسیم منابع قدرت و‌ثروت به یکسان ، بین همه طیف های سنی و جنسیتی و از هر قشر ، حتی قشر محروم که نه شهرت دارند و نه ثروت، خواسته ای است که نسل جدید بیش از نسل های پیشین ، آن را می طلبند.
باید یک‌بار برای همیشه تصمیم بگیریم با مردم و با نسل جدید درست حرف بزنیم و عملگرا باشیم و شعارهای رنگ و‌رو رفته را از بساط مان جمع کنیم تا آرامش به کشور بازگردد.

مطالب پیشنهادی