به گزارش مفتاح- مریم ابراهیمی دینانی / ...و بر من خرده گيرند، چرا اكنون که همگان مدح فلان بن فلان گويند، تو فصلي در نعت سگ نوشته اي و وفاي بي ريا و صفاي او را گفته و نگفته‌اي كه نجس العين است و من گويم كه اگر آن خصلت ها که سگ راست، آدمی را باشد.

علم ربّانی و عرفان صمدانی مع توابِعها و لواحقها با تو باشد، ليكن رسم است ما مسلمانان را سگي كردن با يكديگر و سگي كردن در جان و مال يكديگر و من اين دنايت ها كه نام :" سگي" بر آن گذاشته اند، بالله كه در سگ نديده ام و سگي آدميان آن است كه از پی تحصیل دنيا چنان افتاده اند که به دین امرا و ارباب مناصب می روند و بهشت حاصل نشده را به خلق مي فروشند و هيچ سگ چنين نكند واگر راست چنين مي گويم از آن روست كه زبان صوفیان صافیان و عاشقان صادقان است نه زبان واعظان بی بیان. ما را از قال ایشان صد آنقدر نفرت است که ایشان را از حال ما وحشت! ملا ادهم قرشي خلخالي( ق،١١)- فصل :" در نعت سگ " از كتاب " كدو مطبخ قلندري"

چشم ها اما همچنان بر تابلوی قیمت دلار است.هی بالا و پایین شدنش و منتظر برای نتیجه برجام .اما آیا همه چیز به برجام بستگی دارد. یا دلال های منفعت طلب دست از سر اسن اقتصاد زخم خورده بر نمیدارند.
آیا ریشه دلال و دلالی در این عرصه سخت زندگی بالاخره ریشه کن خواهد شد؟
گیریم که برجام هم نتیجه داد؛ آیا اقتصاد کشور ، در سه کنج دلال ها گیر نیفتاده تا به بهانه تحریم، پول های باد اورده ای به جیب بزنند که در خواب هم نمی توان دید؟
چشمی خیره بر دسته های تا نخورده دلار و منتظرافزایش سرمایه زندگی.
چشمی پراز اشک بر بستر بیماری که دیگر نمی تواند داروی شفابخشش را تامین کندٰ و منتظر آب شدن سرمایه زندگی.
یکی بر میز می کوبد از رقص دلالی دلار و پرواز اموالش به آسمان .
دیگری بر فرق سر می کوبد از آهی که دیگر به آسمان نمی رود.

پدری برای تامین داروی سرطان فرزندش کلیه اش را فروخت اما جلوی دوربین شبکه سه منکر شد تا فرزندش از این راز بویی نبرد. اما فرزند فهمید.
بهت زده از جا بلند شد.پدرش را بغل کرد و دیگر گریه امانش نداد. حالا از ما بهتران حق دارند برای بهشت زهرا تولد بگیرند و 50 سالگی اش را به شادی بنشینند.

در روزهایی که وحشت دلار امان از بیمارن بدون دارو برده و کرونا به جان مردمی افتاده که پناه باغ و ویلا و حساب بانکی ندارند و عزیزانشان جلوی چشمشان هر روز سراز قبرستان درمی آورند، گرفتن جشن تولد برای بهشت زهرا پوزخندی بی رحمانه به دردمندی و فقر بود.

سایه شوم واژه ای به نام «دلال» بر سر اقتصاد، سالهای سال است جیب مردم را خالی می کند. دلال را باید به عنوان افسر اقتصادی شناخت که دست هیچ قانون و وزیر و وکیلی به آن نمی رسد.

سلطان ها زیادند. سلطان شکر.سلطان برنج.سلطان سکه.سلطان طلا...
اما صد رحمت به سلطان جنگل. آنگونه می خورد که سیر شود و مابقی شکم سیری اش را کفتارها تناول می کنند.

ما این روزها با حلقوم هایی طرفیم که یک سرش به دریای چین وصل است یک سرش به جنگل های آکادیا.

همه چیزمان به همه چیزمان می آید. اینجا تنها شعار می دهیم که دست افتادگان را بگیریم؛ اما افتادگان را ذلیل تر می کنیم و سوارشان می شویم و برای جایگاه ابدی شان جشن تولد می گیریم. پولبرها اگر جلویشان گرفته می شد اکنون کولبرها روز به روز افزون ترنمی شدند.
روزگار کوله باری شد از تورم ۴۰ درصدی ، سفره های خالی و شاخص امید پایین به زندگی بر دوش مردمی که نمی دانند چه کنند؟
من بعید می دانم از ذهن و زبان بشریت جمله ای دقیق تر و موجزتر و البته اخلاقی تر از این عبارت تئودور آدورنو شنیده شده باشد یا در قون و اعصاری که هیچ یک از ما در قید حیات نیستیم شنیده شود: زندگی بد را نمی توان خوب زندگی کرد.
مهیب نهیب اخلاقی و انسانی این عبارت کوتاه از این مرد سرد به ظاهر بی احساس و بی عاطفه در حدیست که انسان را حتی در یک روز پر مشغله کاری پشت میز کار ٰ پشت کنفرانس موفقیت، و... می تواند مثل یک نوزاد به گریه بیندازد.

و چشم ها به دولت سیزدهم ، تا شاید ریشه دلال، این زالویی که ایران ، برایش بهشت پولسازی است را بخشکاند.

مطالب پیشنهادی