به گزارش خبرنگار مفتاح- منیره فهامی/ همه آمده بودند .کوچک و بزرگ، اصفهانی و غیر اصفهانی. ایستگاه به ایستگاه زن و مرد منتظر بودند تا به جمعیت اضافه شوند و همراه. همراهی برایشان مهم بود؛ چون او همیشه همراه بود. همراه ولایت و همراه امام زمانش.همیشه توصیهاش توسل به امام زمان بود وذکر لبش یابنالحسن وچه متناسب بود نوشته بالای ماشین حمل پیکر عزیزش «یابن الحسن جانم سلام». هنوز صدای دلنشین و آرامش در گوشم است که فرمودند؛ نماز امام زمان وتوسل به ایشان در شب جمعه فراموشتان نشود. انگار همین دیروز بود که ایشان توصیه کردند از مقام رهبری جدا نباشید؛اگر شرایط سخت شد و مشکلاتی پیش آمد سعی و کوششتان این باشد؛بنده بین خودم وخدای خودم احساس کردم تذکر دهم؛ از مقام رهبری جدا نباشید.» هوا خیلی گرم بود؛ ولی گرمای هوا بهانهای برای عدم همراهی مردم برای تشییع پیکر مطهرش نبود .دست دختر کوچکش را گرفته بود همین طور که اشک از گوشه چشمش جاری بود گفت:«آیت الله ناصری در گوش همه بچههایم اذان گفتند و نامشان را گذاشتند.من سالها هر جا بودم خودم را برای جلسه سخنرانی مسجد کمرزرین میرساندم.ایشان همیشه دفاع از ولایت را مشق میکردند و الگوی عشق به امام زمان (عج) بودند.»
....اگر از خیابان سجاد بیایید میرسید به مراسم ...گوشی دستش بود داشت درباره مسیر حرکت به جاماندهها خبر میداد. تماسش که تمام شد از او پرسیدم چهقدر آیت الله ناصری را می شناختید؟
آهی کشید و گفت :«حیف که زیاد نتوانستم از ایشان بهره ببرم. در این چند سالی که اصفهان بودم سعی میکردم از وجودشان کسب فیض کنم. ایشان خیلی ساده زیست بودند. یک بار که سر مسائل مالی خیلی ناراحت بودم به دیدن ایشان رفتم در خانه ایشان به روی همه باز بود. وقتی سادهزیستی ایشان را دیدم خجالت کشیدم از مشکلات خودم چیزی بگویم.»
جمعیت، همراه ماشین حمل پیکر آیت الله محمدعلی ناصری دولت آبادی به گلستان شهدا نزدیک میشد. خیابان ،پل عابر پیاده، زیرگذر و پیاده روها جای خالی نداشت و لحظه به لحظه بر تعداد عاشقان ولایت و اهل بیت در این همراهی اضافه میشد.
به خاطر گرمای زیاد در طول مسیر آب و گلاب روی سر جمعیت میپاشیدند. پیرمردی که چهار لیتری گلاب دستش بود در حالی که داشت مسیر را باز میکرد، نفسی تازه کرد و درباره مرحوم ناصری گفت : «وقتی عملت برای خدا باشد و خالص، همین میشود که این طور بدرقه وتشییعات میکنند. این عزت و جلال همهاش به خاطر ارادت ایشان به امام زمان بود.» صحبتش را در حالی که بغضش ترکید و اشکش جاری شد اینطور تمام کرد و گفت :«فقط یابن الحسن....فقط یابن الحسن»
نگاهم به پرچمها و علمهایی بود که داشت جلوی جمعیت حرکت میکرد که در بین جمعیت یکی از اساتید اخلاق را دیدم برای صحبت نزدشان رفتم وقتی خواستم درباره این استاد بزرگ اخلاق سوال کنم با تواضع گفتند: «اگر اسمی از بنده نمیبرید صحبت کنم؛ وقتی علت را جویا شدم. نگاهی به عکس ایشان انداختند و گفتند معرفی در مقابل ایشان که استاد تواضع و اخلاق بودند جایی ندارد و ادامه دادند: «مهمترین چیزی که از ایشان در ذهن من هست و همین برای دنیا و آخرت برایمان کافیست توصیه ایشان به چهار چیز بود؛ اول انجام واجبات و ترک محرمات، بعد مراقبت از چشم ، گوش و زبان سپس احترام به والدین و توسل به اهل بیت(علیهم السلام).»
سرانجام، بعد از گذشت بیش از سه ساعت، مسیر شش کیلومتری میدان احمدآباد تا گلستان شهدای اصفهان به پایان رسید و خودروی حامل پیکر عزیز آیت الله ناصری همراه با سیل جمعیت وارد گلستان شهدا شد. اینجا آخر مسیر بود. مسیری که همه باید روزی به آن برسیم ولی خوش به سعادت بزرگانی چون ناصریها، سلیمانیها، خرازیها و........که چنین با عزت و سربلندی به پایان راه رسیدند.
صدای مداحی حاج مهدی منصوری حال عجیبی به گلزار شهدا این قطعهای از بهشت داد و بعد صدای خواندن تلقین و پایان مراسم خاکسپاری این عالم ربانی و استاد اخلاق که در جمعه چهارمین روز شهریورماه و در سن نود و دو سالگی دعوت حق را لبیک گفت و به دیار حق شتافت و باز جمعهای دیگر را برایمان از یاد نرفتنی کرد. «عاشقانی که مدام از فرجت میگفتند عکسشان قاب شد و از تو نیامد خبری»