20:15 1400/10/17

هومن حسین نژاد کلایی/قسمت اول/اسم مادر بزرگ من بی بی هست یعنی از بچگی بی بی صداش میزدیم و میزنیم شاید اگر خوشتون اومد از امروز و روز و روزهای دیگه از بی بی خوشکل و مهربون خودم بیشتر براتون نوشتم ،من نوه ارشد یا بزرگ خانواده هستم من اسمم تو شناسنامه صمد هست و همیشه از مامانم ناراحت بودم بابت این اسمی که برام انتخاب کرده و مامانم همیشه میگفت اسمت خیلی قشنگه نام خداست الله الصمد یعنی بی نیاز ،ولی همراه با صمد بعدها هومن صدام میزدند و میزنن که الان همه هومن صدام میزنن بگذریم فعلن نمیخوام قصه مامانم و اسمم رو تعریف کنم الان میخوام از داستانهای خودم و بی بی مهربانم براتون بگم ،بی بی مهربان من دست فروش بود ،یعنی با لگن به سری و دست فروشی شرایط و نیازهای زندگی خودشو تامین میکرد ،برای خودش شیر زنی بود و هست من تو نوه ها خیلی بیشتر دوستش دارم و دلم میتپه براش بارها گفتم بهش بیا با من زندگی کن ولی اون با زبان شیرین مازندرانی میگه (مه دل پار بونه وچونه وسه مه دل تنگ گیرنه وشون وسعه ،یعنی دلم تنگ میشه باسه بچه هام دلم پر میکشه برای بچه هام و نوه هام )و خلاصه نمیاد پیش من زندگی کنه بی بی من الان خیلی پیره و دیگه دست فروشی نمیکنه یعنی جونشم نداره، پیر شده ولی همچنان مهربان و دوست داشتنیه بی بی من تنها زندگی میکنه و روزهاشو به اتفاقات مختلف سپری میکنی ولی فقط شبها میترسه تنهایی بخوابه و هیچکدوم از نوه ها و بچه هاش نمیرن پیشش و خودشم زیاد نمیخواد مزاحم کسی باشه و بره پیششون و شب پیش بچه هاش و نوه هاش باشه دلیلش نمیدونم شاید میگه خونه خودم اتاق خودم بالشت خودم ووو ،خلاصه اینکه دنیای بی بی من و زندگیش شنیدنی و نوشتنی البته از نظر من و من هم تصمیم گرفتم تا اونجایی که یادم میاد و ذهن ثبتی خاطراتم یاری میکنه از بی بی خودم بنویسم براتون ،شاید خیلیا تون حوصله تون سر بره یا خوشتون نیاد قصه بی بی من رو بخونید ولی همین چند نفری که میخونید و دنبال میکنید ممنونم.
از بی بی خودم بگم و اینکه چرا اومد دست فروشی و چرا طلاق گرفت از شوهرش و با سه تا بچه به زندگیش ادامه داده تا الان بچه هاش خدا رو شکر شاد و خرم در حال زندگی هستن ولی بی بی من همچنان از تنهایی شب و خوابیدن میترسه و کسی نمیره پیشش بخوابه ،من نه تنهای بی بی خودم که تمام عشق و خاطرات وجودی زندگی منه ،بلکه تمام پیرمردها و پیر زنها و مادربزرگها و پدریزرگها رو دوست دارم و اصلن از نظر من قدیمیها یه گلِ و یه رنگ و بو خاص خودشونو دارند
میخوام از ثبت خاطره هام با بی بی بنویسم./مفتاح نیوز

مطالب پیشنهادی