10:34 1400/12/22

به بهانه فروکش کردن تب کرونا در کشور ؛ تاریخ ، عبرت آنانکه بخواهند بدانند

 

به گزارش مفتاح_ مریم ابراهیمی دینانی/      نوک دماغش از سرما سرخ شده بود.       گرسنه ام یک تکه نان بده
- چرا دست از سرم برنمی داری؟ این غذای امیرزداه هاست.تو نمی توانی از آن بخوری.

ما نوکریم. می فهمی . خوراک ما فرق می کند.

محمدتقی روی اولین پله ایستاد و رفتن پدر را تماشا کرد.

صدای زمزمه استاد را از پشت درها و پنجره ها می شنید. و فریاد بچه ها را که گفته های استاد را تکرار می کردند." دریاب کنون که نعمتت هست به دست. کاین دولت و ملک می رود دست به دست."

صدای بچه ها مثل زنگی بر گوشش می نشست. و چیزی را در وجودش مثل خواب بیدار می کرد.

ناخودآگاه شعر را تکرار کرد. پدر او را به کناری کشید و گفت: بیا برویم . اینها الان درسشان تمام می شود. غذایشان را می خورند و دوباره درسشان را از سر می گیرند.

محمد تقی از گوشه چشم نگاهی به دستان چروکیده پدر انداخت و سوالی را که مدت ها در صندوقچه ذهنش پنهان بود را بر زبان آورد.

فرق ما با آنها چیست؟
کربلایی قربان آهی کشید و گفت: فرق در مقام است محمد تقی. مملکت هم شاه می خواهد هم امیر و رعیت.

محمدتقی قدم هایش را کندتر کرد و پرسید: چرا ما باید نوکر باشیم و دیگران ارباب. چرا بر عکس نیست؟

کربلایی قربان آهی کشید: سرنوشت هرکسی را روی پیشانی اش نوشته اند.

محمدتقی دست کوچکش را روی پیشانی بلندش کشید و گفت: من این سرنوشت را پاک می کنم.

من نمی خواهم نوکر باشم. نه دلم می خواهد نوکر باشم و نه نوکری داشته باشم.از فردا غذای مکتبخانه را من می برم.

عجب بچه ای هستی . مگر همین الان نگفتی نوکری را دوست نداری؟
- محمدتقی کلاه پدر را تکاند و دستش داد و گفت: گفتم.ولی عیبی ندارد.

آنقدر نوکری می کنم تا به اربابی برسم.هیاهوی کلاغ ها سکوت باغ را می شکست . برف به آرامی می بارید و گوشه های برجسته را سفید می کرد. صدای کلاغ ها گوش محمدتقی را آزار می داد. صدای استاد را از پشت درهای بسته به سختی می شنید؛ صحبت از الکل بود و کاشف آن.چون قلم و کاغذی برای نوشتن نداشت، شنیده ها را بر کاغذ ذهن می نوشت. و در دل تکرار می کرد. بقیه روزها هم خود را هم به بهانه ای پشت پنجره می کشانید و مثل عقابی تیز چنگ هرآنچه را که می شنید در هوا شکار می کرد و شب برای آنکه آموخته هایش را مشق و تمرین کند آن را برای مادرش تعریف می کرد.در بازی هایش با بچه ها همیشه بر سر نقش شاه و وزیر دعوا بود.پدرش می گفت: نوکری را بر پیشانی ما حک کرده اند.

 

** مادرش اما همیشه می گفت: از تو حرکت از خدا برکت

مادرش اما همیشه می گفت: از تو حرکت از خدا برکت.

مادر.... هر آنچه را که مردی را به عرشی می رساند عزت نفسی است که از نفس روحانی یک مادر در رگ و پی فرزند جاری می شود و آنچنان وزن می گیرد که صبح ها آنچنانکه با طلوع آفتاب خروسی می خواند و عادتی را فریاد می کند به روزی نو و روزگاری نو، پرستوی صالحی در وجود عزتمند تربیت یافته مادر نوید صدارتی را فریاد می کند.

 

* و حالا محمد تقی برای ناصرالدین شاه در باب فراگیر شدن وبا نامه می نویسد

و حالا محمد تقی دست پرورده یکی از همان زنان کتاب ناخوانده دانشمند برای ناصرالدین شاه در باب فراگیر شدن و با نامه می نویسد:«در باب ناخوشی‌های مسری از قبیل طاعون و وبا و غیره اطبای روی زمین معالجات مختلف کرده اند. اما يك علت را در این باب مسلم گرفته اند که کثافت و عفونت این ناخوشی ها را زیاد می‌کند و با اینکه امنای دولت افرادی را به پاکیزه کردن شهر گماشته‌اند؛ بطوریکه می‌باید هنوز در این کار و نظم داده نشده و سربازخانه های دورشهر را چنان کثیف و متعفن نگاه داشته‌اند که مردم از عبور از آنجاها نفرت دارند. امید است که بعد از این در این باب دقت شود که رفع کثافت از آنجاها بشود که امراض مزبوره روی ندهد».به جز این، جزوه «قواعد معالجه وبا» راجع به چگونگی این بیماری و جلو گیری از سرایت آن منتشر و‌ میان‌ وعاظ و افراد باسواد توزیع شد تا به مردم اطلاع‌رسانی کنند.

اقدام بعدی امیر دستور فوری برای قرنطینه بود. او‌ به‌ حاکم‌ کرمانشاه نوشت: «برای محافظت ممالك محروسه از آلودگی ناخوشی مزبوره در مرزها قاعده( گراختین) یعنی قرنتین ( قرنطینه)برقرار شود مخصوصا چون از قرار یکه کارپرداز اول دولت عليه مقيم دار السلام بغداد نوشته است ناخوشی وبا همه عربستان را فراگرفته و از اول خانقين الي نجف.طغیان تمام دارد، اهالی بغداد کاملا متفرق شده اند. چون آنجا معبرعام است و هر روزه زوار عتبات و سایرین به همه مما لك محروسه تردد دارند، بسیار لازم است که برای محافظت مما لك محروسه از آلودگی ناخوشی مزبور و نشر و سرایت آن بنای گراختين ( قرنطینه)که منفعت آن بكرات به تجربه رسیده است گذاشته شود».
از حالت قرانتین دولت عثمانی به ستوه آمده‌ایم.

*جهانی اول برای مردم ایران بداقبالی‌ بی‌شماری به همراه آورد


اما امروزه جهان، جهان تمدن است و بر این اساس دستور العمل های کارآمدی را برای مقابله با هر حادثه ای فراهم شده است. باید مدیریت بحران به اداره امور بپردازد تا مغایرت و دوگانگی پیش نیاید و جامعه دچار آسیب و زیان فراوان نگردد.اگر با بیماری و یا هر حادثه ای که قدرت تخریب فراوان دارد ، غیر فنی برخورد شود، کشور و مردم دچار زیان غیر قابل جبران خواهند شد.

اگر در همین عصر تکنولوژی و در این فراگیری وبای قرن20 که نامش به کووید 19 تغییر یافته است، سری به سیر گذرانیدن این بیماری بزنیم و آن را واکاوی کنیم،
درخواهیم یافت که همکاری دولت و ملت در ایران و سایر کشورها ما را بر فراز کدام قرن جا گذاشته و یا به جلو برده است؟
چگونه و چطور و با چه میزان مشارکتی از مردم و ملت، چه میزان آمار فوت داشتیم و با چه همتی از طرف مردم و سیاستمدار، این ویروس وحشی به بن بست انزوا رسید .
در همه پیشرفت ها و‌پسرفت های دنیا، هم دولت ها مقصر و یا راهگشا هستند و هم ملت ها.حالا باید دید چگونه می توان حس مشارکت و همراهی دولت و ملت را بالا برد

مطالب پیشنهادی