به گزارش خبرنگار مفتاح/منیره فهامی: چگونگی انگارهسازی در رسانه عنوان کارگاه آموزشی بود که با پیوست الزامات تولید محتوای مؤثر در مطبوعات به همت خانه مطبوعات و خبرنگاران استان اصفهان برگزار شد. لیلا وصالی دکترای علومارتباطات از دانشگاه علامه طباطبایی و مدرس این کارگاه، در ابتدا به تعریف انگاره از دیدگاه پروفسور مولانا پرداخت و گفت:« انگاره مجموعهای از تصاویر است که در ذهن مخاطب جنبههای گوناگونی از واقعیت را دارند و در حکم یک سازه قرار میگیرند. هر گونه دگرگونی و تغییر در ساختار یک انگاره باعث ایجاد عدم توازن و در نهایت تغییر در ساختار انگاره دیگر خواهد شد.»
*تصاویر ذهنی بیشتر؛ ایجاد انگارهای قویتر
دکتر وصالی در ادامه افزود: ما از پدیدههایی که در اطرافمان اتفاق میافتد تصاویر ذهنی دریافت میکنیم؛ یعنی هر چیزی که ما نسبت به آن باور پیدا کنیم، ابتدا از آن تصویربرداری کردهایم. ما بخشی از این تصاویر را از محیط کاری و درسی، خانواده، دوستان و همسالان، فضای مجازی و رسانهها میگیریم. هر چه تعداد تصاویر ذهنی راجع به یک موضوع بیشتر باشد انگارهای که در ذهن ما نسبت به موضوع شکل میگیرد قویتر است.
معاون آموزش انجمن سواد رسانهای ایران در ادامه به مثالی از پروفسور مولانا اشاره کرد و گفت؛ پروفسور مولانا معتقد است تصاویری که ما از محیط اطراف نسبت به یک موضوع در ذهنمان جمعآوری میکنیم مانند؛ یک سازه هرمی شکل است که از دومینوهای متصل به هم تشکیل شدهاند؛ تصویرهای ذهنی هم، بر روی هم سوار میشوند و یک سازه در ذهن ما بوجود میآورند. این سازه باوری نسبت به آن موضوع در ذهن ما شکل میدهد. حالا اگر یک تصویر ذهنی به این سازه اضافه و یا کم شود، قادر است بر کل تصاویر ذهنی ما تأثیر بگذارد و باعث دگرگونی آن شود. یک تصویر ذهنی قوی، نه تنها قادر است یکی از باورهای ذهنی ما را تغییر دهد؛ بلکه قادر است بر روی سایر باورها و تصاویر ذهنی ما تأثیر بگذارد. مثلا وقتی از فردی با یک قومیت خاص، با یک لباس و منش خاص، صفات و عادتهایی را میبینیم علاوه بر اینکه نسبت به شخصیت آن فرد قضاوت میکنیم؛ آن صفات را به آن قومیت و یا گروهی که آن فرد به آن تعلق دارد نیز تعمیم میدهیم؛ ولی پس از دیدن صفتی از او غیر از آنچه که در ذهن ما بودهاست؛ انگارهی ذهنی ما نسبت به آن شخص و حتی آن قومیت تغییر میکند.
وصالی افزود: از کودکی تا به حال با تصاویر ذهنی مختلفی درباره موضوعات گوناگون روبرو بودهایم و انگارههای مختلفی از موضوعات در وجود ما شکل گرفتهاست؛ اما این انگارهها قابل تغییر هستند. اساسیترین کار رسانه انگارهسازی است. رسانه، قدرت تصویرسازیهای مختلف از یک موضوع را دارد؛ یعنی رسانه قادر است با تصویرسازیهای مختلف از یک موضوع انگارههای ذهنی در ذهن ما بوجود آورد و بر روی انگارههای ذهنی قبلی ما نیز تأثیر بگذارد.
*کلیشهها با تکرار یک موضوع ساخته میشوند
این مدرس دانشگاه و پژوهشگر رسانه ادامه داد: اصطلاح دیگری به نام کلیشه داریم که گاهی اوقات با انگاره اشتباه گرفته میشود. کلیشهها،تصاویر یا عباراتی هستند که ذهن ما اجازه فراتر رفتن از آنها را به خودش نمیدهد؛ یعنی یک سری چهارچوبهایی را در ذهن ما ایجاد میکنند که آنها را به عنوان یک واقعیت غیر قابل تغییر میپذیریم. فرایند ساخت کلیشه تکرار یک موضوع است ولی در انگاره تصویرسازی اهمیت دارد. کلیشههای ذهنی قبلی ما میتوانند بر قضاوتهای امروز ما تأثیر بگذارند؛ به عنوان مثال، وقتی داستان پدر و پسری که در راه رفتن به مسافرت تصادف میکنند و وقتی رئیس بیمارستان، بالای سر پسر میآید، میبیند پسر خودش است را میشنویم؛ ممکن است این سوال برای ما بوجود آید که مگر پدر این پسر لحظه تصادف با او نبوده، پس چطور میتواند در بیمارستان بوده باشد؟ اما با شنیدن پاسخ این سؤال که مادر این پسر رئیس بیمارستان بوده است میفهمیم کلیشههای ذهنی قبلی ما که بر اثر تکرار این موضوع در ذهن ما بوجودآمدهاست؛ سبب بوجود آمدن این قضاوت در ما شده است که رئیس بیمارستان همیشه یک مرد است و ما به خاطر کلیشه ذهنی خود از واقعیت موجود فاصله گرفتهایم. قضاوتهایی که درباره مردم شهرهای مختلف و یا شغلهای مختلف میکنیم نیز همه ناشی از کلیشههای ذهنی ما است که می تواند غلط باشد. این کلیشهها اجازه توجه به واقعیتها را به ما نمیدهند؛ البته کلیشههاجنبه مثبت هم دارند مانند؛ وظایفی که در قبال انجام کارهای خانه و روزمره داریم و طبق عادت آنها را انجام میدهیم.
همانطور که گفته شد کلیشهها بر اثر تکرار بوجود میآیند؛ یعنی تصاویر یا عبارات غالبی در ذهن ما به عنوان یک واقعیت مسلم پذیرفته میشوند و ذهن ما اجازه فراتر رفتن از آنها را به ما نمیدهد. بعضی اوقات کلیشهها قادرند تبدیل به انگاره و باور شوند. اگر کلیشه را یک تصویر غالب بگیریم؛ انگاره یک تصوّر غالب است و این تصور از موضوعات مختلف در ذهن ما شکل گرفته است. مانند لفظ حجاب اجباری که در رسانه های غربی از 11سال پیش مطرح شد و با تکرار زیاد و ارسال تصویرهای زیاد در رابطه با این موضوع، کمکم آن را به یک کلیشه تبدیل کردند؛ سپس با تکرار این کلیشه این عنوان در بعضی از افراد به انگاره تبدیل شد. درنتیجه رسانههای غربی ذهن مخاطب را از چرایی و اهمیت حجاب به سمت لفظ حجاب اجباری سوق دادند.
اما فردی که تصاویر ذهنی او از اجباری نبودن حجاب،توسط خانواده،اقوام، دوستان، همسالان، محیط زندگی، منطقه مسکونی و همسایهها و...مثبت و بیشتر باشد در او این کلیشه به انگاره تبدیل نمیشود.
*انگارهسازی مثبت توسط والدین؛ مؤثر در تربیت فرزندان
وصالی تصریح کرد: بحث انگارهسازی بر زندگی ما بسیار تأثیرگذار است. مثلا در تربیت و ارتباط برقرار کردن با فرزندان، اگر بخواهیم فقط دستوری و آمرانه صحبت کنیم و نصیحتهای مکرر داشته باشیم؛ تأثیر منفی دارد و باعث فاصله گرفتن بیشتر آنها از ما وتبدیل شدن این صحبتها به کلیشه منفی در آنها میشود؛ ولی اگر تکنیکهای انگارهسازی را بلد باشیم، میتوانیم با ایجاد تصاویر مختلف از یک موضوع در ذهن فرزندمان، اثرگذاری کنیم. رسانهها نیز اگر از تکنیک انگارهسازی آگاه باشند میتوانند در زمینههای مختلف از آن استفاده کنند؛ البته همانطور که گفته شد؛ تأثیر انگارهها نیز میتواند جنبه مثبت و هم جنبه منفی داشته باشد.
دکتر وصالی افزود؛ توجه انتخابی یکی از قابلیتهای مغز ماست. مغز توانایی دارد در هر ثانیه 10به توان 9 بیت اطلاعات را دریافت کرده و از این اطلاعات دریافتی، به 10به توان 2 بیت اطلاعات توجه کند. مغز آن چیزی را که فکر میکند به دردش می خورد انتخاب کرده و بقیه را دور میریزد. اگر بعد از گذشت مدتی از این اطلاعات دریافتی استفاده نکرد آنها را با اطلاعات جدید جایگزین میکند. حالا رسانه عامدانه تصاویر خاص با موضوعهای خاص را در اخبار، فیلمها، بازیهای رایانهای و...برای مخاطب نشان میدهد تا مغز مخاطب آنها را انتخاب کند و با تکرار این تصویرسازیها آن موضوع به انگاره و باور در مخاطب تبدیل شود. این تصویرسازیها بر اساس شناخت ویژگیها و خصوصیات مخاطب انجام میگیرد.
*رسانه با انگارهسازی سبب تغییر باور و تغییر رفتار میشود
وصالی در ادامه گفت؛ تکنولوژی هم، جنبه مثبت و منفی دارد. رسانهها از تکنیکهای بسیاری برای جذب مخاطب استفاده میکنند. یکی از این تکنیکها، تکنیک اقناعی،(قانعکردن ویا خشنودساختن) است. این تکنیک، استفاده از عواطف و احساسات است. رسانه از عواطف و احساس مخاطب استفاده میکند؛ چون هر چیزی که از احساس و عشق وارد شد دیگر قابلیت جابهجایی ندارد. در زمان قدیم ما تصویر سازیهای زیادی در خانواده و اجتماع داشتیم. مثل؛ شب یلدا، مراسم نوروز، اعیاد مذهبی، آداب و رسوم خاص، قصه خوانیها وغیره که متأسفانه الان بسیار کمرنگ شده است. باید رسانههای ما مخاطبشناسی کنند تا بتوانند تأثیر بیشتری بر مخاطب داشته باشند. رسانههای غربی برای مخاطب ذائقهسازی کرده و تکنولوژی خود را تبدیل به سبکزندگی و طبقه اجتماعی میکنند و با تکرار و کلیشهکردن آن محصولشان را به مخاطب عرضه میکنند. اطلاعاتی که توسط فضای مجازی با گذاشتن عکس و فیلمهای شخصی و خانوادگی از دست میدهیم یا تست هوشهایی که از فرزندانمان در سایتهای غربی ثبت میشود؛ باعث شده رسانههای غربی به راحتی اطلاعات زیادی از فرهنگ، سبک زندگی و مدل فکرکردن ما بدست آورند و قدرت برنامهریزی برای ذائقهسازی کسب کرده و در نتیجه یک بازار مصرف خوب برای خودشان بوجود آورند. یکی از اثرات منفی آن مصرفگرایی مخاطب است.
دکتر وصالی به این نکته مهم اشاره کرد که والدین در ذائقهسازی فرزندان بسیار مؤثر هستند. اگر والدین ذائقه مثبت و خوبی در کودک ایجاد نکنند این کودک به راحتی جذب محتوای رسانههایی میشود که برای کودک ما ذائقهسازی کرده و او را تحت تأثیر خود قرار میدهند.
معاون آموزش انجمن سواد رسانهای ایران در ادامه به یکی از تعاریف سواد رسانه ای اشاره کرد و گفت؛یکی از تعاریف سواد رسانه؛ توان دسترسی، تحلیل، ارزشگذاری و تولید محتوای رسانهای است. فرزندان ما در زمینه دسترسی، تولید محتوا وتحلیل نسبتا خوب هستند ولی در بحث ارزشگذاری ضعیف هستند؛ چون چارچوب و معیار تشخیص درستی ندارند.
متأسفانه در خانوادهها کمتر به ارزشگذاری توجه میشود. تا وقتی ما و فرزندانمان شناخت دقیقی از ارزشها مانند؛ ارزشهای فردی، خانوادگی، هنجارها و ناهنجاریهای خانوادگی، ملیتی و مذهبی نداشته باشیم؛ چگونه میتوانیم ارزشگذاری درستی انجام دهیم؟ ما باید تفکر انتقادی را به کودکانمان یاد دهیم. مثلا بعد از دیدن فیلم، بازی و... درباره آن موضوع با آنها صحبت کنیم و آن موضوع را با توجه به ارزشهایی که گفته شد مورد نقد قرار دهیم.
این مدرس دانشگاه و پژوهشگر رسانه ادامه داد؛ انگاره یعنی تغییر باور و تغییر رفتار. وقتی با یک موضوع مواجه میشویم و بعد از تکرار، آن موضوع برایمان عادیسازی شود. دو تغییر در ما ایجاد میکند. اگر عادیسازی به وابستگی و عادت تبدیل شود و سپس به آن اعتیاد پیدا کنیم؛ دچار تغییر رفتار میشویم. مانند: فیلمهاو بازیهایی که با هدف عادیسازی خشونت در اختیار فرزندانمان قرار میگیرد و پس از مدتی این خشونت با طی مسیر گفته شده تبدیل به یک تغییر رفتار در آنها شده که همان بروز رفتار خشونتآمیز است. از طرف دیگر وقتی عادیسازی در ما به باورپذیری تبدیل شود؛ باعث ایجاد انگاره ذهنی در ما شده و در نتیجه سبب تغییر باور در ما میشود.
دکتر وصالی در پایان گفت؛ باید رسانههای ما وظیفه اصلی خود که انگارهسازی است را فراموش نکنند و هدفشان از ساخت فیلم، بازی و غیره تنها جذب مخاطب برای سودآوری بیشتر نباشد؛ بلکه جذب مخاطب در راستای ایجاد انگارههای مثبت هدف اصلی قرار گیرد.