به گزارش مفتاح رشته کامپیوتر را انتخاب کرده بود ولی به یک باره مسیر زندگیاش به سمت دیگری حرکت کرد. به تعبیر خودش شوخی شوخی بازیگر شدم! در دوران دانشجویی با دانشجویان تئاتر دانشگاه ارتباط داشت. آنها خواستند برای بازی در پایاننامه یکی از دانشجویان تست بدهد. او هم برای شوخی قبول کرد. رفت که بخندد و شوخی کند اما گرفتارِ تئاتر شد. سه سال در 12 پایاننامه تئاتر بازی کرد و دیگر نتوانست از این داستان خارج شود. علیرام نورایی عاشقِ بازیگری شده بود و هنوز هم به خاطر بازیگری و برخی از کارهای ارزشمند هجمههای زیادی را هم متحمل میشود.
کاری را که میپذیرد پای آن میایستد و انکارش نمیکند همانطور که در جریان گفتگو بارها به بازی در کاری مثل «قلادههای طلا»، «یتیمخانه ایران» و یا «گاندو» و «سارق روح» افتخار میکرد. همانگونه که درباره «یتیمخانه ایران» گفته بود: وقتی فیلمنامه «یتیم خانه ایران» را به من معرفی کردند بسیار متعجب شدم چرا که تاکنون راجع به این برهه از تاریخ معاصر ایران چیزی نشنیده بودم و حتی در کتابهای درسی هم اطلاعاتی از این واقعه که حدود 4 تا 10 میلیون نفر در آن کشته شدند، وجود نداشتهاست.
نورایی از سال 75 بازیگر سینما، تئاتر و تلویزیون است و اتفاقاً کار خود را با سینما و «گرگ و میش» آغاز کرد. اما رفته رفته با هجمههای سنگین به خاطر پذیرش یک نقش، این روزها بیشتر او را بازیگر تلویزیون میشناسیم. او در جریان کارهایی که بازی کرده همیشه نقش سخت، گریمهای طاقتفرسا و هجمهها و حاشیهها را پذیرفته برای اینکه به ایران و ایرانی احترام میگذارد.
تاکنون در سریالهای آسپرین(نمایش خانگی)، پول کثیف، جابر بن حیان، ماتادور، شاید برای شما هم اتفاق بیفتد، سیب ترش، قلادههای طلا، پله، همیشه سینما و شاید برای شما هم اتفاق بیفتد بازی کرده است. مربی ورزش پارکور در قاره کهن است و در زمینه ورزشهای رزمی از جمله مویتای نیز فعالیت دارد. جالب است بدانید که این بازیگر، همزمان با حملات هوایی روسیه به داعش در سوریه سر فیلمبرداری فیلم سینمایی «جشن تولد» حاضر شد.
«گاندو» آخرین کاری است که نورایی در آن به ایفای نقش پرداخته و به تعبیر خودش پیغامهای تهدیدآمیز دوباره شروع شده ولی این طور میگوید وقتی این پیغامها میرسد میفهمم که مسیر، مسیر درستی است...
قبل از رفتن به سوریه، ابهام داشتم
مشروح این گفتگوی تفصیلی را در ادامه میخوانید:
*بگذارید گفتگو را با رفتن به سوریه و بازی در «جشن تولد» و «امپراطور جهنم» شروع کنیم که تجربیات قابل توجهی بدستآوردید.
قبل از رفتن به سوریه برای فیلمبرداری «جشن تولد» من هم جزء آن دوستانی بودم که ابهاماتی در وجودشان باقی است که چرا ایران باید به مردمان سوریه و عراق و فلسطین کمک کند! هنگامی که وارد خاک سوریه شدم و از نزدیک و در شرایطی بسیار دشوار حضور دشمن را در آنجا دیدم و مظلومیت مردمان بیدفاع و مظلوم منطقه را مشاهده کردم، دیگر همه چیز برایم حل شد.
دیدم غربیها برای ضربهزدن به ایران، داعش را بوجود آوردند
فهمیدم که اگر نجنگیم دشمن در چند قدمی ماست و دیدم که چگونه غربیها برای ضربهزدن به ایران اقدام به سرمایهگذاری روی نیروهای وحشی داعش کردهاند. هنگامی که اقدامات کثیف صهیونیسم را در ایجاد دشمنی میان مردم مسلمان و برنامهریزی برای حمله به ایران از طرق مختلف میبینید، دیگر حضورمان در منطقه و رشادتهای مدافعان حرم ارزشمند خواهد شد.
هر لحظه امکان داشت شهید شویم
واقعاً فضای دمشق ملتهب بود و به ما گفته بودند دمشق امن است. ما زینبیه بودیم؛ در مسیر که میآمدیم خمپاره میخورد. زمانِ فیلمبرداری ما با حمله هوایی به پایگاههای داعش همزمان شده بود. واقعاً جنگ را احساس میکردیم و منطقه زینبیه با خاک یکسان شده بود. آنجایی که کار میکردیم هنوز امکان بمبهای عمل نکرده و مین وجود داشت. جانمان را کف دستمان قرار داده بودیم و هر لحظه به شهادت نزدیک بودیم.
فقط شعارهای زیبا میدهند خبری از عمل نیست!
*چرا در این فضا آثار کمی داریم؟
حقیقت امر برای خود من علامت سوال است عزیزانی که پشت میزهایشان مینشینند زیر باد کولر و شعارهای مقاومت و ارزشهای انقلاب را سر میدهند. اما پای عمل میرسد اتفاق طور دیگری است. یک جایی فکر میکنم شاید من دارم اشتباه میروم و فریب این شعارهای زیبا را خوردم. نمیدانم چه اتفاقی میافتد و چه میشود برای این کارهایی که به قول دوستان ارزشی است. زمانی که باید حمایت صددرصدی انجام شود هیچ حمایتی وجود ندارد. کار «جشن تولد» به همت دو نفر از هم محلیهای کارگردان که در کار ساخت و ساز بودند و به حضرت زینب(س) ارادت داشتند. یک بودجهای فراهم کردند؛ بودجهای که در تهران میتوان با آن تلهفیلم ساخت. یک گروهی بلند شدند با آن شرایط و بودجه اندک یک فیلمی ساختند.
متأسفم عدهای فقط شعار میدهند
متأسفم عدهای که میتوانند بیایند حمایت کنند تا کار برای مدافعان حرم ساخته شود اما فقط مشتهایشان را گره میکنند و شعار میدهند. باید امکانات و بودجه در اختیار بگذارند نه اینکه دو نفر صرفاً دلی بروند و این کار را انجام دهند. البته قابل احترام است اما باید کسانی حمایت کنند تا کارهای استراتژیک، موثر ساخته شود. اتفاقات مدافعان حرم در شعار برایمان مهم است ولی از عمل خبری نیست.
تازه فهمیدم در سوریه چه اتفاقی افتاده است
در حقیقت من قبل از اینکه پایم را در دمشق بگذارم یکی از آن دسته آدمهایی بودم که فکر میکنم هنوز هم در این سرزمین وجود دارند؛ با خودم فکر میکردم ما این همه کودک کار داریم، این همه مناطق محروم داریم، این همه گرسنه داریم پس چرا پول مملکت من باید در سوریه و لبنان و امثالهم خرج شود. ولی وقتی رسیدم آنجا و یک ماه در آن فضا قرار گرفتم و مردم دوستداشتنی سوریه را دیدم که در آن 5 سال جنگ همه یک نفر عزیزشان را از دست داده بودند، چطور زندگی میکنند و اتفاقاتی که برایشان میافتد چقدر دردناک است و متوجه اوج تخریب و تجاوز شدم؛ تازه فهمیدم اتفاق به چه صورت است.
از دمشق به تهران رسیدم؛ خاک مملکتم را بوسیدم
مدافعان حرم ما، عزیزانی که شاید حتی ده سالی از خود بنده هم کوچکتر باشند به این شکل دلیرانه دارند با کثیفترین و جنایتکارترین پدیده قرن؛ مقابله میکنند. به این شکل خودشان را فدا میکنند تازه فهمیدم ماجرا چیست و چقدر خوب است که ما در آنجا توانستیم دفاع را شروع کنیم تا همانجا پای آن به اصطلاح حیوانات یا بهتر بگویم نیروهای پلید به داخل مرزهایمان نرسد. روزی که با پرواز از دمشق به تهران آمدم، خاک مملکتم را بوسیدم. به باز بودن مغازها نگاه میکردم، چیزهایی که یک ماه ندیده بودم. واقعاً خدا را شکر کردم در مملکتی زندگی میکنم سوای مشکلاتی که امروز با آن دست و پنجه نرم میکنیم، امنیت داریم.تسنیم