مفتاح/کودکی اش توان دستبند آهنی سنگین را نداشت دو دستش را به همدیگر دستبند زده بودند. با همان دستهای معصوم کودکانه حامل دستبند آهنین نیز انگار دلش برای بازی تنگ شده بود...به در و دیوار نگاه می کرد و موهای مجعد مشکی را با دست از روی پیشانی اش کنار می زد. مامورِ همراه او که به نظر می آمد از اداره آگاهی باشد آرام، طوری که فقط او بشنود گفت: برو عموجون...
پسر بچه به همراه مامور از راه پله های پیچ و خم دار دادگستری بالا آمد. هاج و واج به در و دیوار نگاه می کرد به چه جرم و گناهی باید او این موقع از ساعت روز به جای آنکه در خانه زیر باد کولر با توپ و ماشین و اسباب بازی هایش بازی کند حال دستبند زده در دادگستری می چرخد تا به دادگاهی برسد که به جرم او رسیدگی کند؟ از سر و وضع و لباسهایش به نظر می رسید بازداشت بوده و شب قبل به جای خوابیدن در کنار خانواده تک و تنها در بازداشتگاه به سر برده است. خدا می داند چقدر شب تا صبح از تنهایی و حال و روز وخیمش گریه کرده است. مگر چند سال دارد؟ شاید نهایتا 8ساله بیشتر نباشد. سالها در کتابهای درسی در مورد جرایم اطفال و رسیدگی به جرایم اطفال و مرکز نگهداری آنها یعنی کانون اصلاح و تربیت خوانده بودم. فیلم هایی همچون فیلم مهر مادری را دیده بودم اما از نزدیک دیدن کودکی که دستهای نحیف و لاغرش توان دستبند آهنین را ندارد ملموس ترین حس فقر و گناه و ارتکاب جرم است.

گناهش فقر بود حال چه فقر مادی و فرهنگی  چه فقر عاطفی. در گناهش شاید ما نیز سهیم باشیم. رفتار و برخورد و معاشرت و خودخواهی هایمان منجر به چنین تبعیض های سیاهی می شود که کودک انسان با شخصیت والای انسانی اش این چنین در دادگاه حقیر می شود که انگشت اشاره بسیاری از ما را به سوی خود جلب می کند. از برخی مسئولین خواب بی خیال خودخواهمان که بگذریم درحالی که مردم را به حال خویش رها کرده اند و منافع شخصی شان بر منافع مردم ارجح میدانند، اما ما مردم نیز نسبت به همدیگر وظایفی داریم که گویا فراموش کرده ایم. فراموش کرده ایم هم نوعمان را. فراموش کردیم «الجار ثم الدار» (حدیث پیامبر(ص) به معنی اول همسایه، سپس خانه -اشاره به مردم مداری-)
آیا تاثیرات محیط اجتماع و خانوادگی اش منجر به ارتکاب جرم او شده بود یا او ابزاری بود برای اهداف شوم سرپرست و والدینش؟ آیا سرپرست و یا والدینش از شدت فقر او را ملعبه دست خویش قرار داده اند یا زیاده خواهی و طمع آنها او را وسیله ارتکاب جرم کرده بود؟
پدر و مادرش کجا بودند که او تنها و غریب وسط راهرو دادگستری پرسه می زد؟
چند روز در اینجا مانده بود مگر نه آنکه کودک ۸ساله می بایست شب با نوازش مادر بخوابد و با بوسه او خابش عمیق تر شود؟

نه... چهره معصومانه اش به گناهکار نمی خورد. مسئولان ما به نظرشان می آید ایجاد دادگاه اطفال و کانون اصلاح و تربیت اقدامی است اتم و اکمل در خصوص ایفای وظایف آن ها، در حالی که ایجاد آن لازم است اما هرگز کافی نیست. اما همان دادگاه ویژه اطفال نیز در اصفهان در مجتمعی جداگانه آرزویی است بر فعالان حقوق اجتماعی و شهروندی.
صرف ایجاد شعبه ای در یکی از مجتمع های قضایی برای رسیدگی به جرائم اطفال به هدف قانون گذار هرگز نزدیک نیست. دادستان اصفهان بیان می دارد که به دلیل کمبود بودجه مجتمع جداگانه ویژه رسیدگی به جرایم اطفال نداریم. حال آنکه اگر در شرایط فعلی به دلایل مختلف می بایست به صرف یک شعبه اکتفا کرد پس لااقل زمان رسیدگی به جرایم اطفال را به بعداز ظهر موکول کنند تا هرگز این چنین صحنه ای تکرار نشود تا کودکی را دستبند زده در ملأ عام و در انظار مردم برای رسیدگی و محاکمه به شعبه مربوط ببرند. آرزوی کودک معصوم قصه ما شاید داشتن دفتر ۴۰برگ نقاشی با یک جعبه مداد رنگی 6 تایی بود ک دنیای سیاه و سفیدش را رنگی کند اما هیهات که دریغ کردیم. او آرام آرام به سوی شعبه رسیدگی به جرایم اطفال تحت الفظ ضابطان دادگستری قدم هایش را می شمرد و حتی بازی های کودکانه اش در راه رفتنش نمایان است. وقتی دستورات بزرگان حود را عملی نمی کنیم تاوانش را فرشته معصومی پس می دهد که گناهش فقر است و نداری.  امام سجاد علیه‌السلام فرمودند: هر کس با شکم سیر بخوابد و در نزدیکی‌اش مومنی گرسنه و بی‌طعام  باشد، خدای عزوجل به فرشتگان گوید: من شما را بر این بنده شاهد می‌گیرم که او را امر کردم و نافرمانی کرد و از غیر من اطاعت کرد. این شخص را به عملش واگذاردم و به عزت و جلالم سوگند هرگز او را نمی‌بخشم.

 

فاطمه مستغنی اصفهانی

مطالب پیشنهادی