15:05 1396/05/31

به گزارش مفتاح، محور اصلی انعقاد اندیشه های افراطی و تکفیری، که خشونت و انعطاف ناپذیری را برای بشریت در دو قلمرو فرد و جامعه به ارمغان می آورد، فهم و تفسیر نادرست و غیر منطقی از متون مقدس است.

حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمدحسین مختاری، رییس دانشگاه مذاهب اسلامی و استاد سطوح عالی حوزه و دانشگاه صبح امروز سه شنبه ۳۱ مرداد ماه مقاله خود با عنوان «نقش تفاسیر متون مقدس در پشتیبانی از گروه های خشونت طلب» در نخستین پنل علمی نهمین دور گفت‌وگوی دینی ایران با شورای جهانی کلیساها ارائه داد.

مشروح این مقاله را در ادامه می خوانید:

«نقش تفاسیر متون مقدس در پشتیبانی از گروه های خشونت طلب»

انعطاف ناپذیری، جزم اندیشی و رفتارهای حذف گرایانه در طول تاریخ بشر همواره خشونت ها، جنگ ها و کشتارهای بی شماری را رقم زده است. پدیده تکفیر و خشونت نیز که همیشه احساسات بشریت را جریحه دار کرده است، زائیده الگوهای رفتاری افراط گرایانه بوده است. این افراطی گری گاه در قالب یک جنبش اجتماعی نظیر روی کار آمدن فاشیسم بروز کرده است. گاه در نتیجه اقدامات ضد نژادی نظیر نسل کشی مسلمانان بوسنی بوسیله صرب ها، یا فلسطینی ها به وسیله اسرائیلی ها رخ داده است. گاه نیز این تندروی ها را سازمان های چندملّیتی تروریستی نظیر القاعده و داعش انجام داده اند.

در زمان کنونی داعش بارزترین مثال افراط گرایی منبعث از مقولۀ خود تفسیری  است. لذا بر همگان آشکار است که رفتار داعش قبل از هر چیز جنایت کارانه و اقدام خصومت آمیز علیه بشریت است. فرد فردِ گروه داعش دچار انقباض روانی ودرگیر عقده های درونی خود هستند. آنچه می بینیم دغدغه های فردی آنهاست و نه مشکلات اسلام و مسلمین که به شکلی بیمارگون در عرصه گروهی و اجتماعی برون ریزی شده است. داعش نگران اسلام نیست بلکه نگران خودش است و برای حل این نگرانی زمین و زمان را درگیر خود کرده است.

این چالش اساسی در جهان معاصر در حالی است که مطالعه و بررسی متون مقدس بیانگر آن است که این آموزه ها، اشتراکات زیادی با یکدیگر دارند که نه تنها در اصول محوری اعتقادی مانند اعتقاد به معبود واحد، اعتقاد به اصل نبوّت، اعتقاد به فانی بودن دنیا و پاداش و مکافات اعمال در عالمی غیر از این دنیا قابل ملاحظه است، بلکه در فروع دین نیز فرامین مشابهی مانند برپایی اعمال و مناسم دینی و عبادی و ... وجود دارد.

با این وجود، یکی از مهمترین چالشها و بحرانهای گذشته تا به امروز جامعه جهانی اختلافات مذهبی بوده، که بخش اعظم آن بواسطه چگونگی تفسیر متون مقدس توسط مفسران ، پدید آمده است به نحوی که همواره این مساله مستمسکی جهت ایجاد خشونت،اختلاف و نزاع در بین ملتها و دولتها شده است.

بی تردید متون مقدس بخش عظیمی از میراث ادبی جهان را تشکیل می دهند که به واسطه ی تأثیری که هر یک از آنها در حوزه ی رواج و نفوذ خود داشته اند، می توان آنها را قلب و روح ادبیات جهان نیز نامید. به این دلیل که متون مقدس دربردارنده ی مبانی عقیدتی و آیینی ادیان بزرگ هستند، بنابراین هر گونه تلاش در جهت شناخت ادیان، مستلزم شناخت کتب مقدس، نحوه ی شکل گیری و تثبیت، و همچنین روشهای تفسیر آنها می-باشد.

منظور از متن مقدس در عام ترین معنای آن هر کلام مکتوب یا شفاهی است که در یک سنت دینی نقشی بنیادی دارد به گونه ای که اعتقادات، آیین ها و حتی اخلاقیات پیروان آن سنت حول محور آن متن شکل گرفته است . تفاوت بنیادی متون یا واحدهای سازنده های آنها یعنی کلمات مقدس با متون و کلمات غیرمقدس در این است که گروهی متون مقدس را دربردارنده و منتقل کننده ی نیروهای معنوی یا جادویی و ناقل پیام و بشارت و احکام الوهیت و موجودات مقدس به انسان ها میدانند. هر چند که ساختار، محتوا یا دیگر ویژگی های یک متن می تواند این احساس را به فرد دیندار بدهد که با متنی با و یژگیهای نامعمول روبرو است، اما از نگاه دیگر، قداست یک متن مقدس با توجه به و یژگیهایی پیشینی به دست نمیآید بلکه به تدریج و در بستر ز ندگی جماعاتی شکل میگیرد که این متن را مقدس میدانند.

اینگونه است که شخص افراطی و خشونت طلب شخصی است که به صورت شدید و غیر معقول مصمّم است. یا به طور نامناسبی اهداف خاصی را در زندگی دنبال می کند و تفسیری کاملاً منحصر به فرد و شخصی از جهان دارد. رفتار وی شدیداً توسط ایدئولوژی کنترل می شود. افراطیون، در تلاشبرای همسانی، بدون توجه به اینکه چه چیزی صحیح است، معتقدند آنچه آنها ترجیح می دهند صحیح است. در نتیجه، آنها در برابرتغییر بسیار مقاوم اند.

بی شک خشونت درجهان می تواند دلایل مختلفی داشته باشد؛ امروزه جوامع بشری تحت تاثیر عوامل مختلف، با چالش های بسیاری رو به رو شده است و بسیاری از کارشناسان بر این باورند باید منتظر سیر صعودی انواع آسیب های اجتماعی و افزایش گرایش به خشونت در برخی از این جوامع باشیم. خشونت در حقیقت یک فرم یا مدل نمایش مشکل اجتماعی است، اما به راستی  منشاء خشونت کجاست؟ خشونت با فضای گفتمان ارتباطی دارد؟ آیا مشکل ساختاری در جامعه داریم که این گونه به همدیگر با خشونت رفتار می‌کنیم؟

لذا در حوزه اسلام ابن تیمیه با ظاهر گرایی و نفی صفات و آیات و نفی کل اسماء و نشانه های دینی در راستای مخالفت فرهنگی و ترویج خشونت دینی گام برداشت که کشتار مسلمانان و تخریب قبور...از جمله کارکردهای نفی مفهوم(عقل) و زبان  و تأکید بر تفسیر ظاهر گرایی است.

محور اصلی انعقاد اندیشه های افراطی و تکفیری، که خشونت و انعطاف ناپذیری را برای بشریت در دو قلمرو فرد و جامعه به ارمغان می آورد، فهم و تفسیر نادرست و غیر منطقی از متون مقدس است.صاحبان این تفکر می کوشند تا درک ناقص و نسبی خود را از  متون دینی به جای حقیقت ذلال دین بنشانند و دین را که امری فرا زمانی است و مرتبط با فطرت انسان ها است آن را  در تنگنای قشریت  و تحجر گرفتار سازند و این بزرگترین مصیبتی است که متوجه جوامع دینی است و خطر وجود این نوع تفکرات بر هیچیک از افراد صاحب خرد و دیندار پوشیده نیست.چرا که اینان نه تنها در پیدایش شبهات وتردیدهای فروان در عرصه  دین و دینداری بسی نقش آفرینند بلکه همسو با استکبار جهانی در «دین هراسی» و خروج از دین گرایی به گونه زاید الوصفی تاثیر گذارند.

در اینجا لازم می دانم به برخی از اصول و قواعد فهم و تفسیر متن و موانع وصول به فهم صحیح آن اشاره کنم تا ریشه اصلی انحرافات این گروه های افراطی و خشونت طلب بیشتر روشن و ظاهر گردد.

اصول و قواعد فهم متن

چند اصل و قاعده در خصوص فهم و چگونگی پیدایش فهم می ­توان بیان کرد:

۱. اصل عدم تغییر یا اصل ثبات حقیقت

حقیقت بر اساس متون دینی امری ثابت است و در عالم خارج موجود است. ماورای ذهن و فکر و تفسیر انسان، حقیقت در عالم خارج موجود است. اگر انسان هم نباشد چیزی از حقیقت کم نم ی­شود و خدشه­ای در آن ایجاد نمی­ شود.

ما معتقد نیستیم که حقیقت تابع ذهن ماست. ما چه باشیم چه نباشیم حقیقت وجود دارد ما مولد حقیقت نیستیم بلکه ما کاشف حقیقت هستیم. در قرآن و روایات به وضوح به این مساله اشاره شده است.

واژۀ حق گاهی در برابرهوای نفسانی گاهی در مقابل باطل، ضلالت، گمراهی، سحر و امثال آن قرار گرفته است. از این قرینه مقابله می­فهمیم که حقیقت در عالم خارج موجود است با قطع نظر از ذهن و قرائت انسان، و آن حقیقت قابل تغییر نیست. من هر طور تفسیر کنم شاید به زعم خودم به حقیقت برسم یا نرسم ولی حقیقت سر جای خودش ثابت است. نه اینکه حقیقت متزلزل باشد و و این اصل در کتب اصولی و فلسفی ما اصل مسلّم است. البته این حقیقت چه در مقوله دانش و معرفت و چه در مقوله فعل و عمل باشد از نظر قرآن کریم حقیقت موجود است.

  1. اصل امکان فهم حقیقت

آیاتی که در قرآن داریم ما را از ظن و شک برحذر می­دارند اما در مقابل آنچه که حقیقت و واقع است آن را تحسین می­کند. آیاتی که ما را به فراگیری علم و دانش دعوت می­کند. اگر امکان فهم حقایق نباشد چرا قرآن و روایات سفارش به علم و دانش می­کنند اگر امکانش نبود تکلیف مالایطاق می­شد. در قرآن و روایات تکریم و تمجید از علما شده است و کسانی که در باب اندیشه سستی می­کنند مورد ملامت قرآن و روایات قرار می­گیرند. اگر واقعاً فهم حقیقت قابل دست یابی نبود پس چرا قرآن ما را به آن سفارش می­کند؟بنابراین تمام حرف‌های هرمنوتیست‌های فلسفی که می­گویند حقیقت متزلزل است، سست و بی­پایه است.

۳. اصل مشترک بودن همه آدمیان در فهم و ادراک

همه انسان­ها حس مشترک دارند و هیچ تفاوتی در این امر نیست. دعوت قرآن برای همه انسان­ها به یک شکل و به یک زبان است. خداوند متعال در قرآن کریم می­فرماید:

قُلْ یأَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْاْ إِلیَ‏ کَلِمَةٍ سَوَاءِ بَینَنَا وَ بَینَکمُ‏ْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَ لَا نُشرِْکَ بِهِ شَیا وَ لَا یتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللَّهِ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقُولُواْ اشْهَدُواْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ[۲]

بگو: «ای اهل کتاب! بیایید به سوی سخنی که میان ما و شما یکسان است که جز خداوند یگانه را نپرستیم و چیزی را همتای او قرار ندهیم و بعضی از ما، بعضی دیگر را ـ غیر از خدای یگانه ـ به خدایی نپذیرد.» هر گاه (از این دعوت،) سرباز زنند، بگویید: «گواه باشید که ما مسلمانیم!»

یک دعوت در قرآن وجود دارد. تمام پیامبران از توحید و نبوت صحبت کردند. خیلی از خطابهای قرآن با تورات و انجیل یکی است چون حس‌ها مشترک است. خلقت همۀ انسان‌ها یکی است. بنابراین انسان‌ها در ادراکات اشتراک دارند. در سوره فصلت آیه ۱ تا ۶ می‌خوانیم:

حم(۱) تَنزِیلٌ مِّنَ الرَّحْمَانِ الرَّحِیمِ(۲) کِتَابٌ فُصِّلَتْ ءَایاتُهُ قُرْءَانًا عَرَبِیا لِّقَوْمٍ یعْلَمُونَ(۳) بَشِیرًا وَ نَذِیرًا فَأَعْرَضَ أَکْثرَُهُمْ فَهُمْ لَا یسْمَعُونَ(۴) وَ قَالُواْ قُلُوبُنَا فیِ أَکِنَّةٍ مِّمَّا تَدْعُونَا إِلَیهِ وَ فیِ ءَاذَانِنَا وَقْرٌ وَ مِن بَینِنَا وَ بَینِکَ حِجَابٌ فَاعْمَلْ إِنَّنَا عَمِلُونَ(۵) قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُکمُ‏ْ یوحَی إِلیَ‏َّ أَنَّمَا إِلَاهُکمُ‏ْ إِلَاهٌ وَاحِدٌ فَاسْتَقِیمُواْ إِلَیهِ وَ اسْتَغْفِرُوهُ وَ وَیلٌ لِّلْمُشْرِکِینَ(۶)

«حم (۱) این کتابی است که از سوی خداوند رحمان و رحیم نازل شده است (۲) کتابی که آیاتش هر مطلبی را در جای خود بازگو کرده، در حالی که فصیح و گویاست برای جمعیتی که آگاهند! (۳) قرآنی که بشارت دهنده و بیم دهنده است ولی بیشتر آنان روی گردان شدند از این رو چیزی نمی‏شنوند! (۴) آنها گفتند: «قلبهای ما نسبت به آنچه ما را به آن دعوت می‏کنی در پوششهایی قرار گرفته و در گوشهای ما سنگینی است، و میان ما و تو حجابی وجود دارد پس تو بدنبال عمل خود باش، ما هم برای خود عمل می‏کنیم!» (۵) بگو: من فقط انسانی مثل شما هستم این حقیقت بر من وحی می‏شود که معبود شما معبودی یگانه است پس تمام توجّه خویش را به او کنید و از وی آمرزش طلبید وای بر مشرکان! (۶)»

پیامبر اکرم(ص) می­فرماید: من هم مثل شما بشر هستم همین مکالمه همین فهم و... چرا شما نمی­فهمید و ایمان نمی­آورید. اینجا پیامبر کلمه انسان به کار نمی­برد بلکه می­فرماید انا بشرٌ، بشر یعنی در خوردن و خوابیدن و غرائز و آنچه را که مربوط به مادیت می­شود با انسانهای دیگر یکسان است. اما آنجایی که صحبت از لقاء به پروردگار و وصال محبوب است کلمه انسان به کار می­برد.

از سه آیه اول می­فهمیم که قرآن را همه می­فهمند همان فهم ابتدایی. چون قرآن مبیّن و روشن است. چون مخاطبش فطرت انسان هاست. انسان زمان حضرت عیسی(ع) و انسان زمان حضرت محمد (ص) و  با انسان امروز و با انسان آخر الزمان چه فرقی دارد. ما نمی­توانیم بگوییم متون مقدس را نمی­توانیم بفهمیم. در حالی که همه انسان ها دارای حس مشترک هستند.

این دلیل بارزی است بر اینکه از باب اشتراک انسان در ادراکات، ما می­توانیم مخاطب کلمات سابقین واقع شویم چون آنها هم مثل ما انسان بودند.این مطلب مورد تاکید جناب شلایرماخر فیلسوف و متکلم آلمانی نیز هست.

۴. اصل امکان جایگزینی

قرآن قصه‌ها و داستان‌هایی دارد که ما را به تأمل، مطالعه و اندیشه بیشتر فرا می­خواند و ما را عبرت گرفتن از آن وقایع دعوت می­کند اگر امکان جایگزینی وجود نداشت چه طور می­توانستیم داستان­های قرآن را بفهمیم. یا علت سقوط و ثبوت امت­ها را از اصل جایگزینی بفهمیم؟

مگر نه آن است که قرآن می­فرماید شما داستان­ها را بخوانید که عبرت برای اولوالالباب است وقتی قرآن می­فرماید این داستان­ها را بشنوید و عبرت بگیرید یعنی خودتان را جای آنها قرار دهید مثلاً روایات زیادی داریم مبنی بر اینکه آنچه برای خود می­پسندی برای دیگران هم بپسندد. رعایت انصاف زمانی است که خود را جای دیگری قرار دهیم

پس با توجه به این مطلب می­توان فهمید که:

۱. انسان می­تواند از شرایط فعلی خود منفک شده و خویش را در شرایط دیگری قرار دهد؛

۲. حالا که بیرون آمده خودش را در محدودۀ موقعیت اجتماعی دیگران قرار دهد؛

۳. آنچه برای موقعیت اجتماعی دیگری قابل درک است برای او هم قابل درک است.

اگر اینها را نپذیریم تمام آموزه­های اخلاقی برای مردم زمان خود ارزش دارد، هر کدام با شرایط ویژه متکلم می­شوند و آن وقت، دیگر عملی نیست.

عوامل تأثیر گذار در فهم

۱. عوامل بینشی: مثل پیش­دانسته و پیش­فرض

۲. عوامل گرایشی: مثل احساسات و گرایشات درونی، حب­ الشی یعمی و یصم. احساسات، گرایشات درونی، کینه­ها و بغض­ها سبب آن می­شود که حقیقت مشخص نشود. عدم اعتدال در گرایشات سبب انحراف و خطا در فهم­های انسانی هستند که باعث اختلال در عقل می‌شوند. هایدگر این بحث را تحت عنوان داسمن[۳] آورده است.

  1. عوامل محیطی: مثل پدر، مادر، معلم، تبلیغات رسانه جمعی، محیط فکری و فرهنگی. تاثیر­گذاری بسیاری از این موارد مخرّب است.

موانع فهم

بینشی: پیش فرض­ ها، پیش­داوری ­ها، علائق شخصی، خانوادگی.

گرایشی: عدم اعتدال در گرایش­ها. اگر اعتدال در گرایشات و احساسات لحاظ نشود سبب انحراف و خطا در فهم ­های انسانی می‌شوند. اگر گرایش­ها از حد اعتدال خارج شوند، اختلال­ آورند.

و لذا تنها راه برون رفت از این سد و مانع در و صول به فهم حقیقی، ایجاد اعتدال میان قوای نفسانی و درونی است. بنابراین لزوم تقوا برای این است که فهم صحیح و تفکر صحیح داشته باشند. اگر گرایشات کنار رود باعث می­شود تا عقل نظری اکتیو و فعال شود. اگر گرایشات اعتدال نداشته باشد نوبت به عقل نمی­رسد.

پس تقوا برای درک و فهم صحیح لازم است و دلیلش این است که نفس مُدرک انسان به استقامت فطری خودش برگردد. دلیل داشتن تقوا در فهم قرآن و روایات همان باز گرداندن نفس مدرک انسان به استقامت فطری خودش است.

پیش فرض ­های ظنی و پنداری در حصول فهم

پیش فرض ­های ظنی و پنداری را در فهم آیات دخالت دهیم باعث اخلال در فهم می­شود إِنَّ الظَّنَّ لَا یغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیئًا[۴] تبعیت از ظن انسان را به حقیقت نمی ­رساند چون پیش فرضش پایه و اساس ندارد.

مفسران اسلامی می­ گویند: پیش فرض‌ها به صورت موجبه جزئیه را قبول داریم که دخالت در فهم معنا دارند، اما به صورت موجبه کلیه نمی­توانیم بپذیریم که فهم موقوف بر پیش فرض باشد. غالباً فهم ­های ما چه فهم ­های حقیقی و چه اعتباری بدون پیش فرض حاصل نمی­ شود برای مثال در حوزه ادراکات حقیقی، بدون اینکه یک ادراکات بسیطی داشته باشیم نمی­توانیم یک فهمی از ادراکات مرکب داشته باشیم و از طرفی بدون اینکه ادراکات بسیط یا مرکب داشته باشیم نمی­توانیم تصدیقی داشته باشیم و بدون داشتن تصدیقات نخستین و اولیه نمی­شود از آن قیاسی تشکیل داد.بنابراین فهم تصوری بسیط خودش پیش فرض لازم برای فهم تصوری مرکب و فهم تصوری مرکب پیش­فرض برای فهم تصدیقی و فهم تصدیقی، پیش­فرض برای فهم تصدیقی جدید است.ولی این طور نیست که همیشه باشد مثلاً در فهم­های تصوری، تصورهای بسیط و بدیهی از جمله تصورات حسی، بدون وجود هیچ پیش فرضی حاصل می ­شوند.تصورات بسیط ← تصورات مرکب ← تصدیقات ← قیاس«تصدیقات ثانوی». تصورات بسیط نیاز به پیش­فرض ندارد ولی هرمنوتیست­های فلسفی آن را انکار می­ کنند.

منبع: مهر

مطالب پیشنهادی