ناگفته‌های فرمانده دفاع مقدس از عملیات محرم یادی از آن‌هایی که به آب زدند تا حرف امام (ره) زمین نماند

به گزارش مفتاح، یکی از فرماندهان عملیات محرم از رشادت‌های مردان لشکر امام حسین (ع) در این عملیات سخن گفت و یاد دلاوری‌های آن‌ها را زنده کرد، یاد کسانی که رفتند تا حرف امام (ره) زمین نماند.

25 آبان سالروز رشادت دلاورمردانی است که در این روز پیکر پاکشان در اصفهان به خاک سپرده شده بود، پیکر 370 شهید نقش ارادتی بود به آرمان‌های انقلاب که از اصفهان به پیشگاه امام امت تقدیم شد.

«مصطفی سجاد» یکی از فرماندهان عملیات محرم بود، او امروز هم در جبهه روایت جنگ فعال است و کلام گرمش بیانگر واقعیت‌های روزهای دلاورمردی است، آن‌چنان خاطرات جنگ از زبان او شیواست که می‌شود تصاویر از کلام شنید آن‌گونه که گویی خود در میان میدان نبرد هستیم.

عملیات محرم از مهمترین عملیات‌های جنگ تحمیلی بود

این رزمنده عملیات محرم را یکی از مهم‌ترین عملیات‌های جنگ تحمیلی دانست و گفت: در سال 1361 دو عملیات موفق داشتیم که منجر به آزادسازی خرمشهر شد، دشمن بعد از این دو عملیات تمام نقطه‌ضعف‌های خود را در تمام جبهه‌ها پوشاند و سعی کرد راه ما را سد کند، ما نیاز به عملیات‌های وسیع داشتیم که بتوانیم دشمن را غافلگیر کنیم.

مصطفی سجاد افزود: در ماه محرم سال 1361 در منطقه «عین خوش» طراحی شد که محرم نام گرفت. در این عملیات چند پارامتر مهم بود چراکه بعد از عملیات «الی بیت المقدس» در عملیات رمضان نتوانستیم به اهداف زمینی برسیم و دشمن از این موضوع استفاده کرد و برای سرپوش گذاشتن شکست خود در عملیات فتح المبین و از دادن خرمشهر تبلیغات وسیع را آغاز کرد و ما برای خنثی کردن فعالیت دشمن عملیات وسیعی را در این زمان طراحی کردیم.

سهم اصفهان در 8 سال دفاع مقدس

وی درادامه نقش اصفهان را در دوران دفاع مقدس قابل توجه دانست و گفت: استان اصفهان در دوران دفاع مقدس همیشه بیشتر سهم را داشت، هم در اعزام‌ها هم در خط‌شکنی و هم در پشتیبانی، هم یگان‌هایی که تشکیل شده بود، اصفهان تنها استانی بود که دو لشکر و یک تیپ در منطقه داشت، گروه توپخانه 15 خرداد و گروه مهندسی 40 صاحب الزمان (عج) را داشت، تیپ زرهی 28 صفر و لشکر 30 زرهی از آن جمله هستند.

سجاد با اشاره به آغاز عملیات با رزم «یا زینب (س)» اظهار داشت: در این عملیات نخستین دغدغه‌ای که برای ما پیش آمد این بود که فرماندهان به نقشه و مباحث تئوری اکتفا نمی‌کردند، خودشان وارد صحنه می‌شدند ، کادر گردان‌ها شامل دو فرمانده گردان و دو جانشین و فرمانده گروهان بودند به همراه نیروهای اطلاعات عملیات می‌رفتند و در منطقه قبل از عملیات گشت زده و شناسایی می‌کردند، از جمله مواردی که شناسایی انجام گرفت در مسیر ما جنگلی کوتاه در پاییز وجود داشت که برگ‌های آن ریخته بود، بعد از آن به رودخانه می‌رسیم، در شناسایی آب به اندازه مچ پای ما بود.

عبور از رودخانه

وی عملیات شناسایی را رضایت‌بخش دانست و گفت: از شناسایی که برگشتیم تجزیه‌ و تحلیل نشان داد مشکل خاصی پیش نمی‌آید، آن شب بچه‌ها حرکت کردند نگرانی از صدای خش‌خش برگ‌هایی وجود داشت که زیر پای نیروها ریخته بود، این مشکل‌ساز بود، بارندگی سبب شد تا برگ‌ها زیر پای بچه‌ها نرم شود، بارندگی در ارتفاع بالاتر در منطقه میمه در عین خوش، سد خاکی برای جلوگیری زده بود شکست و نتوانست در برابر حجم آب مقاومت کند، سیلابی در رودخانه به وجود آمد.

وی ادامه داد: نخستین درگیری با التهاب رودخانه پیش آمد و باید مکث می‌کردند و از فرماندهی استعلام می‌کردند و دستور می‌آمد تا حرکت صورت بگیرد، رزمندگان ما برای انجام دین و برای آنکه حرف فرماندهی و حضرت امام (ره) زمین نماند، حرکت کردند و از رودخانه رد شدند و این بالا آمدن آب سبب شد تا عده‌ای از دوستان ما به شهادت برسند.

این راوی دفاع مقدس از رشادت‌های مردان اصفهانی یاد کرد و اظهار داشت: یک‌هزار و 250 شهید در این عملیات تقدیم شد که 750 تا از استان اصفهان بودند، شهدا را قرار شد اصفهان تشییع کنند، اگر می‌خواستند همه را در یک روز تشییع کنند فضای اصفهان اجازه نمی‌داد.

کاروان شهدا از عالی‌قاپو تا گلستان شهدا

وی در توصیف حماسه 25 آبان اصفهان گفت: در اصفهان وقتی اسامی شهدا را می‌خواندند و تابوت‌ها یکی‌یکی بر روی دست مردم از عالی‌قاپو خارج می‌شد، از خیابان سپه و استانداری خیابان فردوسی و گلستان شهدا می‌بردند، وقتی نخستین شهید را در گلستان شهدا دفن می‌کردند هنوز شهدا از عالی‌قاپو خارج نشده بودند.

وی افزود: حماسه بزرگ دیگری مردم اصفهان خلق کردند که همان روز کاروان اعزام به جبهه از اصفهان را شاهد بودیم و کمک‌های مردمی در حال اعزام به جبهه‌ها بودند. حماسه‌ای که مردم در شهر اصفهان خلق کردند تحمل داغ شهدا را برای کسانی که در جبهه بودند را ممکن کرد، مردم را این حماسه زنده کرد و خون جدیدی در جامعه زنده کرد.

سجاد از عملیات محرم و شهادت یارانش یاد کرد و ادامه داد: 9 آبان لشکر امام حسین (ع) موقعیت‌هایی را با نام ائمه ایجاد می‌کرد زیرا نام گردان‌های ما نام ائمه بود، وقتی این‌ها جمع می‌شدند می‌شد موقعیت ائمه شکل می‌گرفت، کمی جلوتر موقعیتی بود به نام موقعیت مهدی (عج) که فرماندهان در آنجا بودن، فرماندهان اعتقاد داشتند که حضرت امام زمان (عج) فرماندهی عملیات را بر عهده دارد. در موقعیت ائمه صبح نهم آبان توپخانه دشمن شروع به شلیک به سمت موقعیت ائمه کرد، عده‌ای در همین موقعیت شهید شدند.

وداع قبل از شهادت

وی در ادامه گفت: ما در بیابان‌ها آواره شدیم تا اگر هواپیماهای دشمن حمله کردند صدمات کمتر باشد، غروب برای عملیات حرکت کردیم با کامیون‌ها به سمت منطقه رفتیم، بعد از نماز مغرب و عشا بچه‌ها شکلات جیره جنگی را خوردند و آن وداع معروف آغازشد، التماس دعا می‌گفتند و در بهشت با یکدیگر وعده می‌کردند، از هم قول شفاعت می‌گرفتند و ما حرکت کردیم.

سجاد افزود: من جانشین دوم گردان موسی بن جعفر بودم، علی ردانی پور برادر شهید مصطفی ردانی پور فرمانده گردان بود و شهید رضا جوادی جانشین اول بود، ما در این محور قرار بود به رودخانه برسیم و به میدان مین عراقی‌ها که رسیدیم و وسط میدان مین رد شویم و خط را بشکنیم، شهید قربانعلی عرب مسئول محور ما بود، که کتابش به نام آقای گل چاپ شده است، سه گروه صد نفره به سه ستون تقسیم شدیم، سر پیکان حمله در خط‌شکنی این محور با ما بود، به گفته فرمانده علی ردانی من ابتدای ستون اول قرار گرفتم، شهید جوادی ابتدای ستون دوم و علی ردانی ابتدای ستون سوم قرار گرفت.

علی، علی، یاعلی؟

وی با اشاره به آغاز عملیات بیان کرد: حرکت کردیم به کنار رودخانه رسیدیم، دیدم رودخانه طغیان کرده، آن چیزی که در گشت دیده بودیم تفاوت داشت، سکوت رادیویی را شکستم و به فرمانده علی ردانی گفتم«علی علی»، صدا آمد «به گوشم»، گفتم «علی مار زخمی است»، گفت: «باید بریم»، گفتم: «علی عصبانیه»، گفت: «باید بریم» گفتم: «ما را می خوره»، گفت: «باید بریم»، گفتم: از«شهاب» یعنی فرمانده بپرس و بعد از چند دقیقه گفت:«شهاب می‌گوید باید بریم». آن شب زدیم به آب، شیب ملایمی بود، تعدادی از بچه‌ها را آب برد، شیب را بالا رفتیم، دیدم بچه‌های تخریب وسط میدان مین در حال باز کردن معبر هستند، رمز عملیات «یا زینب (س)» را اعلام کرده بودند آماده بودیم تا برویم، گفتم «علی علی، یاعلی؟»، علی ردانی گفت «یا علی»، حرکت کردیم به میان میدان رسیدیم.

تیر به پیشانی ظهراب خورد، ظهراب زانو زد

وی ادامه داد: میان میدان بچه‌های تخریب در حال خنثی‌سازی مین بودند، ما پشت سر آن‌ها می‌رفتیم، ناگهان یک مین منور منفجر شد، تیربارها شروع کردند به آتش ریختن، بچه‌ها یکی‌یکی می‌افتادند، شاید سه تا چهار ثانیه طول کشید. وقتی تیربار روبروی معبر ما شروع کرد به شلیک، تیر اول به پیشانی ظهراب سلطانی که بیسیم چی بود، بیسیم از دوش اکبر مرادی کمکی است افتاد، گلوله اول که به پیشانی ظهراب خورد، ظهراب زانو زد، گلوله دوم به گلوی اکبر مرادی خورد اکبر افتاد روی ظهراب، دیگر نمی‌شد گوشی را نگه داشت، گوشی را رها کردم رفت، فشنگ سوم به پای من خورد.

رفتند تا حرف امام (ره) زمین نماند

این راوی دفاع مقدس از عشق شهدا به امام خمینی (ره) یاد کرد و گفت: آن شب 3هزار نفر از بچه‌های خمینی(ره) به آب زدند، لبیک گفتند و به آب زدند که حرف امام زمین نماند، شهدایی که در 25 آبان در اصفهان تشییع شدند، نخواستند حرف امامشان زمین بماند، پیام امام نیاز به قرائت نداشت، بچه‌ها با گوشت و خون خود فرمان امام را درک کرده بود.

منبع: تسنیم

مطالب پیشنهادی