16:00 1396/07/23

به گزارش مفتاح، عضو هیأت مدیره انجمن فلسفه میان‌فرهنگی گفت: فرهنگ در زمان ما به پدیده لوکس تبدیل شده است، دیگر در دوران ما کمتر به بودن اندیشیده می­‌شود و بیشتر به داشتن بها داده می­‌شود و این فقط در مورد طبقه اشراف هم نیست، طبقه محروم هم به داشتن می­‌اندیشد.

امروز فضای مجازی و تکنولوژی‌های جدید، سبب شده‌اند گرایشی را که قبلاً محدود و معین بود، به صورت وسیع و کثیر مشاهده کنیم، به عبارتی دیگر دنیای امروز، دنیای سلبریتی شدن و سلفی انداختن است، به عبارت دیگر  وجه فرهنگی-فلسفی دنیای امروز منافاتی با مسئولیت‌ها و نقش‌های سیاسی که تابع ضوابط هر ملتی هستند، ندارند.

سلبریتی‌ها، چه هنری باشند، چه ورزشی و چه سیاسی، تابع اقتضائات اخلاقی و اجتماعی نقش‌های خود هستند، موضوع سلبریتی‌ها و نقش آنان در تحولات فرهنگی اجتماعی جامعه موجب شد که سراغ بیژن عبدالکریمی عضو هیأت مدیره انجمن فلسفه میان‌فرهنگی ایران برویم و دیدگاه‌های وی را در این خصوص جویا شویم که در ادامه این گفت‌و‌گو می‌آید:

*در زمانه‌ای که موج سلبریتی‌محوری جهان را گرفته، ما چه کار کنیم؟ از یک طرف اگر به سلبریتی‌ها بها داده نشود، گفته می‌شود با فرهنگ و هنر مخالف هستید و اگر بها داده شود، انتقاد می‌‌کنند که سلبریتی‌ها بر صدر نشستن و جای اندیشمندان رو گرفتند، اساساً با مساله‌ای به نام سلبریتی‌ها چه باید کرد؟

-این روند روندی نیست که شما بتوانید اثرگذار باشید، یعنی چنین نیست که شما تصمیم بگیرید سلبریتی‌­ها باشند یا نباشند، اینکه شما استقبال کنید می‌­گویند شما بیش از اندازه بها می‌­دهید اگر استقبال نکنید می­‌گویند به هنر توجه نمی­‌کنید، اولاً شما تعیین­‌کننده نیستید، روند فرهنگ و تمدن چیزی نیست که از برنامه‌­ریزی­‌ها ما تبعیت کنند و ما خیلی بتوانیم اثرگذار باشیم. اثرگذاری از طریق دیگری است، نه اینکه روزنامه‌­های ما تصمیم بگیرند، خبرگزاری­‌ها یا اصحاب سیاست ما تصمیم بگیرند.

نکته دوم بحث هنر را مطرح می‌­کنید معمولاً سلبریتی با هنر نسبت ندارد؛ یعنی فرض کنید جامعه قدر موسیقی­دان را نمی‌­داند تفاوت بین موسیقیدان و مطرب را نمی­‌داند و تفاوتی قائل نیست، مثلاً خطاطان در جامعه ما چقدر جایگاه دارند؟ موسیقی­دان­‌های بزرگ ما چقدر جایگاه دارند؟ معمولاً سلبریتی­‌ها با نوع دلقک بودن (اگر تعابیرم منفی نباشد) مثلاً یک بازیگر سینمایی که در استانداردهای جهانی بازی می‌­کند، غیر از این است که فردی مثلاً موج ­سواری می­‌کند یا هویتش، هویت رسانه­‌ای است، بحث من سر ارزش قائل شدن برای هنر و هنرمند نیست، بحث بر سر این است که چهره­‌هایی جانشین هنرمندان والا شدند.

*چرا طبقه مرفه خودش را به جامعه تحمیل می‌کند و این روزها برندپوشی و برندبازی روز به روز مؤثرتر می‌شود؟ در واقع چرا به اینجا رسیدیم؟!

-این پدیده جزیی را باید از یک سیاق خیلی وسیع­‌تری بررسی کرد؛ یعنی فقط یک مسالۀ خاص نیست، این چیزی نیست که یک طبقه تصمیم گرفته باشد، یعنی فرض کنید یک طبقه از اشراف تصمیم گرفته باشند چنین فرهنگی را تولید کنند، اساساً روند فرهنگ­‌ها تابع تصمیم­‌گیری­‌های فردی یا سیاسی نیست، علل بسیار متعددی است که روند جامعه چنین می­‌شود.

یکی از دلایلش بی­‌بنیاد شدن همه ارزش­‌ها است، فروپاشی همه ارزش­‌ها است، یک دلیلش این است که فرهنگ در زمان ما به پدیده لوکس و لاکچری تبدیل شده است، دیگر در دوران ما کمتر به بودن اندیشیده می­‌شود و بیشتر به داشتن بها داده می­‌شود و این فقط در مورد طبقه اشراف هم نیست، طبقه محروم هم به داشتن می­‌اندیشد منتها دستش به گوشت نمی­‌رسد، حتی سیاستمداران ما، حتی کسانی که ادعای ارزشی هم دارند در واقع و حریم خصوصی­شان چنان اشرافیت‌­گرایی و مصرف‌­گرایی غلبه پیدا کرده است.

پس دلیلش این است که ارزش­‌ها بی­‌بنیان شده است، دلیل دیگرش این است که نهادهای فرهنگی همه مرجعیت خودشان را از دست داده‌اند و به عنوان نهادهای اصیل فرهنگی نمی­‌توانند نقش ایفا کنند، یک مقدار مسائل جهانی است و یک بخش هم به خاطر ناآگاهی و شیوه­‌های نادرستی که در کشور اتخاذ شده است، همه اینها دست به دست هم داده است و وضعیت آشوب­ گونه­‌ای را برای فرهنگ، ارزش­‌ها و جامعه ایجاد کرده است.

*با این اوصاف راهکار شما چیست و آینده را چگونه ارزیابی می­‌کنید؟

-ابتدا باید از عقل متوهم خارج شویم، ما اسیر توهم هستیم، اول باید شرایط کنونی را بشناسیم و نسبت به شرایط کنونی خودآگاهی پیدا کنیم، یعنی دایره امکانات­مان را بشناسیم و در محدوده امکانات تاریخی­‌مان عمل کنیم، متأسفانه چنین عقلی در کشور ما وجود ندارد، یک چنین عقلانیت غیرمتوهم و واقع­‌بینانه در جامعه وجود به همین دلیل فرصت‌های بزرگ تاریخی، سرمایه­‌های بزرگ ذهنی، اجتماعی، انسانی و مادی را ما هدر می­‌دهیم و روز به روز ارزش­‌ها بیشتر فرو می­‌پاشد.

در شرایط کنونی به نظرم عقلی وجود ندارد که بخواهد در برابر این روند بخواهد مقاومت کند، شعار زیاد است، رجزخوانی زیاد است، اما هر چه این شعار و رجزخوانی­‌ها بیشتر می‌شود، اوضاع اسفناک­‌تر می­‌شود. ما نیاز به تفکر متفکران داریم؛ یعنی همان چیزی که در این جامعه به آن بها داده نمی­‌شود.

متفکرانی که مواجه غیرسیاسی، غیرایدئولوژیک و غیرتئوریک با جهان می­‌کنند، مؤلفه­‌های جهان کنونی را بهتر می­‌شناسند، متفکران می­‌توانند به ما بگویند که دایره مقدورات تاریخی ما چیست و در دایره این مقدورات چه چیزی را می­‌توانیم انجام دهیم و چه­ چیزی را نمی‌توانیم انجام دهیم، اما صحنه حیات اجتماعی ما فعلاً به دست نامتفکران است و روز به روز روند اضمحلال، فروپاشی و ویرانی است به قول مرحوم فردید بزرگ می­‌گفت روزگار، روزگار تلاش برای تلاشی­‌ است؛ یعنی همه ما گویی دست به دست هم دادیم تا اوضاع را متلاشی­‌تر کنیم، روند را ویران­‌تر کنیم، انحطاط اینجا است، یعنی وضعیت اسفناک اینجا است.

اگر یک جامعه­‌ای ویران شود، می‌­شود دوباره آن را ساخت، اما روند اسفناک ­تر از آن است که تصور کرد، ما نه فقط اسیر انحطاط هستیم بلکه بالاتر از آن انحطاط را نمی­‌بینیم و باز وحشتناک­‌تر از آن اینکه انحطاط را مانند پیشرفت می­‌بینیم و باز اسفناک ­تر از آن این است که ما تمام عواملی که باید در مقابل این انحطاط باید مقاومت کند خودمان با دستان خودمان نابود می­‌کنیم. یعنی ما با یک برهوت فرهنگی روبرو هستیم و این برهوت فرهنگی سهل نمی­‌شود.

منبع: فارس

مطالب پیشنهادی