11:15 1396/06/04

به گزارش مفتاح، حسن لشگری از نیروهای پیشکسوت رادیو است که سابقه راه اندازی و مدیریت شبکه های رادیویی را نیز در کارنامه دارد؛ فردی که این روزها جایی در این رسانه ندارد.

حسن لشگری از جمله مدیران شناخته‌شده و کهنه‌کار رادیوست، اهالی رادیو هر وقت نامش به میان می آید با نیکی از او یاد می کنند و حسن ظن و خیرخواهیش هنوز در خاطر جماعت رادیویی باقی مانده است.

او از جمله مدیرانی است که در سال های طولانی خدمتش فشارها را به جان می خرید تا برنامه‌سازانش در آرامش و با خیالی آسوده فعالیت کنند و همین عاملی بود تا مجموعه تحت مدیریتش با جان و دل کار کنند.

حسن لشگری با تعاریف امروزی مدیری اجرایی است که به قول خودش کلنگ بدست گرفت، استودیو ساخت، شبکه رادیویی راه اندازی کرد و ... حالا و پس از سال ها تلاش و ممارست به کنجی خزیده و کسی سراغی از او نمی گیرد، اهل فن اما می دانند که نوای هر روزه رادیو پیام و جوان مدیون تلاش ها و پایمردی های اوست.

برای مرور خاطرات و یادی از تلاش‌های این پیشکسوت رادیو ساعتی را میزبان او بودیم و گفتگویی بین ما شکل گرفت.

*بیش از سی سال فعالیت خستگی ناپذیر در رادیو و بازنشستگی. این دوران برای شما چگونه گذشت؟

- طعم شیرینی داشت، هرچند این روزها دیگر ندارد. باور کنید سی سال گذشته خواب کامل و راحت نداشتم، استرس های فراوانی همراه من بوده، ولی در روزهای بیکاری استراحت کردم و کتاب خواندم، سعی کردم کمبود خواب سی ساله ام را جبران کنم و به خانواده ام بیشتر برسم! باور می کنید سال های حضورم در رادیو بارها نیمه شب تماس می گرفتند که به سازمان بروم! من با جان و دل می آمدم زیرا رادیو برایم مهم بود. البته امثال من کم نبودند اما حالا مدیری سراغ دارید اینگونه از جان مایه بگذارد؟

*این عشق و دلبستگی به رادیو چطور شکل گرفت؟ فکر می کنید بازخوردهایی که از مخاطبان داشتید یا محیط رادیو یا جو صمیمی همکاران کدام یک موثرتر بود؟ به نظر شما کار در رسانه ای مثل رادیو به تنهایی موجب رضایت شغلی می شود؟

- همه این مواردی که گفتید موثر است. رادیو دوران درخشان خودش را داشته و بعد از پیروزی انقلاب و به خصوص سال های دفاع مقدس شایستگی های خود را نشان داد، رویش های خوبی هم داشته و دارد اما مدتی است که دچار خمودگی شده است. بعضی ها برایشان مهم نیست که رادیو مخاطب داشته باشد یا مردم از این رسانه رویگردان شوند، نکته تاسف بار اینکه این آدم ها روز به روز تعدادشان در رادیو بیشتر می شود و به پست های بالا و مدیریتی می رسند. این یعنی یک جای کار ایراد دارد، معتقدم رادیو برای تصمیم گیران اهمیت خود را از دست داده و به روزمرگی افتاده، همین که برنامه ای تولید شود و کنداکتور شبکه پر شود کفایت می کند، بنابراین مدیری که تابع باشد و دستورات را بدون دردسر اجرا کند، مطلوب است!

رادیو برای تصمیم گیران اهمیت خود را از دست داده و به روزمرگی افتاده، همین که برنامه ای تولید شود و کنداکتور شبکه پر شود کفایت می کند*من جوابم را نگرفتم! خود شما چطور دلبسته رادیو شدید و این همه سال در رادیو ماندید؟

- به مرور شکل گرفت. در آغاز اصلا به دنبال کار در رادیو نبودم، وقتی به رادیو آمدم مدیر یک کارخانه بودم! یک کارخانه تولیدی آلومینیوم. تحصیلات من در رشته فنی بود و اتفاقا مدیر موفقی بودم. آن سال ها حدود ۱۲ هزارتومان حقوق می گرفتم که حتی معاون وزیر هم این چنین حقوقی نداشت! با آنکه جوان بودم وضع مالی خوبی داشتم. روزی یکی از دوستانم که الان بازنشسته رادیو است به من زنگ زد که می خواهم بیایی رادیو و کمک مان کنی. از او پرسیدم به درد رادیو می خورم؟ گفت بله و من با هزار بدبختی از کارخانه استعفا دادم زیرا باور نمی کردند که به آن شرایط پشت کنم.

*به همین سادگی به مدیریت و شرایط خوب کاری پشت پا زدید؟

- باور کنید به همین سادگی. حتی ذهنیتی در مورد کار رادیو و کار فرهنگی و هنری نداشتم فقط دوستانم در رادیو بودند و من می خواستم کنار آنها باشم. زمان مدیریت حجت الاسلام محمدعلی ابطحی وارد رادیو شدم که حدود سال های ۶۱ یا ۶۲ بود. در قسمت روابط عمومی مشغول کار شدم، محل کارم اتاقی بود در میدان ارگ که معروف بود به دخمه و کارم آنجا شروع شد و مجلات و روزنامه های مختلف را برای گروه های رادیویی توزیع می کردم. اولین دستاورد حضورم هم تبدیل حقوق ۱۲ هزارتومانی به سه هزار و هفتصد و پنجاه تومان رادیو بود.

*و خوشحال بودید؟

- بله خوشحال بودم و دل به کار می دادم. هم در جمع دوستان بودم و هم در یک رسانه مهم و تاثیرگذار کار می کردم. شما شاید تصوری از نقش و جایگاه درخشان رادیو در آن سال های اول انقلاب نداشته باشید. رادیو چه در جریان انقلاب اسلامی و چه سال های بعد از آن بویژه دوران دفاع مقدس عملکرد ممتاز و درخشانی داشت، شاید حتی بیشتر از تلویزیون! خودم برنامه ای داشتم به نام «رادیو جبهه» که برایم بسیار خاطره انگیز است، سال های عجیبی بود پر شور و افتخار و چه جوان هایی داشتیم.

یک سال در رادیو جبهه در مناطق عملیاتی و برای رزمنده ها برنامه ساختم. خدا رحمت کند مهران دوستی، فریبرز کیان و... گویندگان رادیو جبهه بودند که برنامه های پرمخاطبی را اجرا می کردند. مدیران رادیو این رسانه را دوست داشتند و می خواستند فعالیت و رشد کند، آنها برای نابودی رادیو نیامده بودند. به اعتقاد من یکی از درخشان ترین دوران رادیو همان سال ها بود. 

*اشاره کردید که سال های پس از انقلاب جذب رادیو شدید، با  توجه به اینکه آن سال ها رادیو یکی از رسانه های قدر و پرمخاطب بود، قدیمی ها حضور شما را تحمل می کردند؟

- جو رادیو خیلی دوستانه بود. سال های انقلاب و اوایل دفاع مقدس رادیو از دو گروه تشکیل شده بود؛ آنهایی که قبل از انقلاب در رادیو کار می کردند و آنهایی که بعد انقلاب به رادیو آمدند که بین این دو گروه خط کشی هایی وجود داشت ولی به مرور زمان از بین رفت. اهالی رادیو بسیار همدل بودند و بهترین رفاقت ها همان جا شکل گرفت. به طور طبیعی حضور ما در رادیو به راحتی حالا که جوان ها در استودیوها رفت و آمد می کنند، نبود زیرا تهیه کنندگان و یا گویندگان به هر کسی اجازه ورود به استودیو را نمی دادند. خاطرم است من پنج سال پشت درهای استودیو بودم و حق وارد شدن نداشتم، حتی حق صحبت کردن با تهیه کننده ها را نداشتم! به نظرم همان سختی ها باعث رشد نسل ما شد.

خاطرم است من پنج سال پشت درهای استودیو بودم و حق وارد شدن نداشتم، حتی حق صحبت کردن با تهیه کننده  ها را نداشتم! به نظرم همان سختی ها باعث رشد نسل ما شد*وقتی وارد رادیو شدید چه آینده ای برای خودتان متصور بودید؟

- هیچ آینده ای! فقط دوست داشتم کارم را درست انجام دهم. نه اینکه آرزویی نداشته باشم اما باور داشتم که رادیو از نام ها بزرگتر است، مدیران رادیو هم همینطور بودند و واقعا کارها روی روال بود، می خواهم بگویم کارکرد رادیو برخاسته از ضرورت های جامعه بود و برای همین رسانه ای زنده و پویا بود، اینطور نبود که فقط بخواهند برنامه ای باشد و وقت مردم را بگیرند.

ابتدای کار من در روابط عمومی بود اما به مرور شرایط دیگری پدید آمد. مدتی بعد وارد بخش ارتباطات شدم و مهمانان برنامه ها را هماهنگ می کردم. البته هماهنگی مثل امروز نبود که فکس و اینترنت و تلفن همراه  باشد، پیدا کردن آدم ها دشواری های خود را داشت. کارم را با برنامه خانواده شروع کردم و سال بعد مسئول ارتباطات شدم. بعد از حدود پنج سال و با آمدن آقای زورق به عنوان معاون صدا، مدیر هماهنگی شهرستان ها  شدم و حدود ۳۰ مرکز را با رادیو هماهنگ می کردم و برنامه سازی من از همین جا آغاز شد. باید بگویم حضورم در رادیو جبهه با محبت و کمک همکار عزیزم استاد حمید خزایی ممکن شد و خاطرات ارزشمند و دوران پرافتخار حرفه ای من شروع شد. رادیو جبهه کمک کرد تا به سهم خودم روایتگر آدم هایی باشم که فکر می کنم دیگر تکرار نمی شوند.

 

*دوران طولانی حضور شما در رادیو با مدیریت تان در این رسانه گره خورده است، چطور از برنامه سازی به مدیریت رسیدید؟

- تدریجی و گام به گام از مدیر هماهنگی شهرستان ها رسیدم به مدیر نظارت شهرستان ها و بعد از مدتی به همراه آقای محمود فشارکی رادیو جوان را راه اندازی کردم و مدیر پخش شدم. مدتی بعد رادیو ورزش را راه اندازی کردیم و مدیر تولید، پخش و نظارت در رادیو ورزش شدم. در رادیو پیام هم مدیریت کردم، اما با حضور در رادیو تهران به پایان خط رسیدم و تمام! پرونده خدمتم بسته شد.

*اما باوری وجود دارد که کارهای ذوقی و هنری را با معیارهای کارهای روتین اداری متفاوت می داند به عبارت دیگر بازنشستگی را پایان کار نمی داند ولی شما ظاهرا با رسیدن به سن بازنشستگی به پایان راه رسیدید.

من به پایان راه رسیدم چون مرا نخواستند به همین راحتی! ما که صدا و سیمای خصوصی نداریم، وقتی مرا نخواستند کجا بروم؟- من به پایان راه رسیدم چون مرا نخواستند به همین راحتی! ما که صدا و سیمای خصوصی نداریم، وقتی مرا نخواستند کجا بروم؟ من عاشق این نظام و رهبری و کشورم هستم، در همه این سال ها اهل حاشیه و مشکل درست کردن برای سازمان نبودم. در خارج از کشور افراد با تجربه رها نمی شوند، از آنها استفاده می شود، اما اینجا با نیروهایمان چه می کنیم؟ اینجا آدم ها تاریخ مصرف دارند!

در دوران مدیریتم اجازه ندادم نیروی کارآمد بازنشسته خانه نشین شود چون می دانستم چه بلایی سرش می آید. حتی در حد یک برنامه هم آنها را در رادیو حفظ می کردم تا تجربیاتشان را به جوان ها منتقل کنند.

من از ابتدای انقلاب در رسانه کار کردم و درس و دانشگاه را رها کردم چون مدیرم گفت بدون تو کار بر زمین می ماند. در دوره اصلاحات با وجود افت مخاطبان رادیو و تلویزیون، شبکه رادیویی جوان بالاترین مخاطب را داشت.

آقایی که هنوز در سازمان کار می کند و متاسفانه بدون شایستگی پست بالایی را اشغال کرده به بهانه جوانگرایی مرا کنار گذاشت و ای کاش جوان ها می آمدند زیرا ما که ندیدیم کسی را جذب کنند! قانون کار را زیر پا می گذارند و جوان ها را استثمار می کنند! انگار قانون برای آنها نیست، جوان ها هیچ آتیه ای ندارند و همین حقوق نیم بندشان را هم با تاخیر شش هفت ماهه می دهند با هزار منت! نه بیمه ای نه استخدامی. کسی نیست از آن آقا بپرسد شما که دم از جوانگرایی می زنی چرا هنوز با این سن و سال در سازمان هستی و کار می کنی؟ شما که سال هاست بازنشسته شده ای.

من در زندگی کاری سعی کردم صداقت داشته باشم و هم مدیر بالادستی تکلیفش با من روشن بود هم برنامه ساز. سرنوشت حرفه ای من به نقطه ای رسید که گفتند حسن لشگری برود خانه اش و من رفتم. برای ماندن حاضر نبودم تن به خواسته های بی منطق بدهم و کنار گذاشته شدم.

 

*خود شما از مدیران سازمان بودید، خواسته های بی منطقی که اشاره کردید چه بود که شما را مجبور به رفتن کرد؟

- من سازمان را خانه خود می دانم و تا حالا هم حرفی نزدم که خانواده ام از هم بپاشد. همین الان هم رادیو را دوست دارم اما فاتحه کار رسانه ای را خواندم، در یکی دو سال اخیر افرادی مدیر شدند که حتی اصول اولیه برنامه سازی را نمی دانستند اما حکم مدیریت گرفتند. با وجود اینکه همکاران برنامه سازم خیلی اصرار داشتند بمانم و من هم به آنها علاقمند بودم اما نتوانستم رفتارهای برخی را تحمل کنم. تعداد مدیران کم سواد که فقط رضایت مدیران بالادستی برایشان اهمیت دارد و نگاه سیاسی خاصی دارند در سازمان زیاد شده است. برای نمونه معاون صدا نامه می زد فلان فرد باید اخراج شود، من پرس و جو می کردم که چه اتفاقی افتاده یا احیانا چه خطایی مرتکب شده؟ می گفتند اینجور صلاح دانستیم. من زیر بار نمی رفتم و یکی از مشکلات همین بود. با خودم می گفتم این رفتار انسانی است؟ اسلامی است؟ رهبر انقلاب بارها فرمودند فکر کنید و با سرنوشت مردم بازی نکنید آن وقت شما با چه منطقی انتظار دارید نیروی سازمان را بی دلیل اخراج کنم؟ چون شما خوشتان نمی آمد؟ آن هم نیرویی که نه بیمه اش می کنید، نه استخدامش می کنید و نه حتی به موقع حقوقش را می دهید. اینطور با سرنوشت آدم ها بازی می کنند و بعد در جلساتشان کسی محبوبتر است که همه چیز را گل و بلبل توصیف کند، او می شود مدیر محبوب سازمان! همین ها نمی گذارند مدیریت عالی صدا و سیما در جریان کاستی ها قرار بگیرد.

تعداد مدیران کم سواد که فقط رضایت مدیران بالادستی برایشان اهمیت دارد و نگاه سیاسی خاصی دارند در سازمان زیاد شده است*با وجود گلایه ها فکر می کنید رادیو می تواند به روزهای اوج خود بازگردد و همان نقش و کارکردی را که در گذشته داشت دوباره ایفا کند؟

- من معتقدم همین حالا هم رادیو رسانه باز و تاثیرگذاری است اگر چه صدمه های زیادی خورده اما هنوز رسانه زنده ای است، مثال می زنم یک گوینده و گزارشگر رادیو می تواند در حوزه کاریش به راحتی انتقاد کند و مدیریت یک سازمان، وزارتخانه و یا نهادهای مختلف را به چالش بکشد و اگر مدیر هوشمندی نداشته باشد نمی تواند خط فکری او را حدس بزند.

در بی بی سی یا سی ان ان مدیر شما در جریان خط فکری شما هست و اجازه نمی دهد هر کاری دوست دارید انجام دهید، حتما باید هماهنگ باشید یعنی بدون جلب نظر تیم پشت پرده که مجری، گوینده یا خبرنگار را کنترل می کنند اجازه تحرک خاصی وجود ندارد! یادم می آید در یکی از روزهای انتخابات ریاست جمهوری، کریستین امانپور آمده بود برای تهیه گزارش، فرش قرمزی هم برایش پهن کرده بودند. زنده یاد مهران دوستی گوینده برنامه ای بود که در همان حال و هوای انتخابات تولید می شد، از مدیر پخش خواست امانپور را برای گفتگو دعوت کنیم. خلاصه با اصرار فراوان نزد امانپور رفتم و دعوت کردم  بیاید داخل استودیو. از اینکه یک رسانه پرمخاطب نظام از او دعوت کرده بسیار تعجب کرد، گفت باید اجازه بگیرم و در نهایت دعوت ما را نپذیرفت! به او گفته بودند حق ندارد مصاحبه کند چون برنامه ریزی نشده است. در پاسخ به اظهار تاسفش گفتم بدانید که در ایران هر زمان آمدید با خوشرویی با شما برخورد شد اما هیچ گاه حاضر نشدید با رسانه هایی که از شما دعوت می کنند، مصاحبه کنید. مگر نمی گویید آزادی نیست، آزادی از این بیشتر؟

ما در ایران بهترین رسانه را داریم اما متاسفانه عقل رسانه ای وجود ندارد. نسل اول انقلاب وقتی متوجه می شد کارایی ندارد رها می کرد و می رفت اما بخشی از مدیران فعلی فقط به فکر حفظ میز و پست و مقامشان هستند به همین دلیل مدیریت در سازمان حالا به حلقه ای ختم می شود که همیشه مسئولیت ها را بین خودشان و همفکرانشان دست بدست می کنند.

نسل اول انقلاب وقتی متوجه می شد کارایی ندارد رها می کرد و می رفت اما بخشی از مدیران فعلی فقط به فکر حفظ میز و پست و مقامشان هستند*در دوره مدیریتتان بزرگترین خطایی که داشتید چه بود؟

- همین که پذیرفتم مدیر شوم بزرگترین خطای من بود!

*یعنی ترجیح می دادید برنامه‌ساز باقی بمانید؟

- بله اگر تهیه کننده بودم به لحاظ روحی و جسمی برایم بهتر بود. قطعا من هم ضعف هایی داشتم اما از مجموعه عملکردم راضی بودم.

اینطور با سرنوشت آدم ها بازی می کنند و بعد در جلساتشان کسی محبوبتر است که همه چیز را گل و بلبل توصیف کند، او می شود مدیر محبوب سازمان!*و به کدام عملکردتان افتخار می کنید؟

- برنامه سازان و مجموعه تحت مدیریتم دوستم داشتند که همین باعث افتخار است. من مدیر سختگیری بودم اما برای همکارانم خیلی ارزش قایل بودم. به اعتقاد من مهمترین سرمایه رادیو و تلویزیون نیروی انسانی است و کار کردن برای این افراد ارزشمند است. در دوره مدیریتم اجازه ندادم مجموعه آسیب ببیند، آدم سخت گیری بودم، از هیچ خطایی هم نمی گذشتم اما به شیوه صحیح برخورد می کردم.

سال ها حضور و تجربه به من آموخته بود که چگونه با همکارانم برخورد کنم. باور می کنید حتی خود را بارها به دلیل خطاهای کاری تنبیه کرده ام! برای خودم اضافه کاری بدون حقوق در نظر می گرفتم. راه انداختن شبکه جوان و شبکه رادیویی ورزش کار سختی بود، فکر می کنم تنها مدیری بودم که کلنگ دست گرفتم و در رادیو جوان و ورزش استودیو ساختم. محوطه میدان ارگ را بازسازی کردم، سنگفرش کردم و ... آدمی بودم که ۲۰۰ ساعت اضافه کار داشتم یعنی هفت صبح می آمدم سر کار و ۱۰ شب می رفتم خانه و باز نیمه شب می آمدم رادیو! در همه تعطیلی ها سرکار بودم. آخرین تعطیلات نوروزی که در سازمان بودم روز اول عید خانواده ام را فرستادم شمال و فردا صبح برگشتم رادیو و تا پایان تعطیلات رادیو بودم، آن روزها حیاط ارگ را سنگفرش می کردم. می خواهم بگویم هیچ وقت کم فروشی نکردم و حالا هم به عشق خاطراتم و لحظاتی که با همکارانم سپری کردم، زنده ام.

*از خاطراتتان سخن به میان آوردید، در همه سال‌های حضورتان در رادیو کدام صداها در یاد و خاطره تان ماندگار شده است؟

- خیلی ها بودند، افرادی هستند که تکرار نمی شوند، نه اینکه صداهای خوب در رادیو نباشد اما می خواهم بگویم بعضی صداها منحصر بفرد هستند و بعد از خاموش شدن به خاطره ها می پیوندند.

مهران دوستی که هم خودش انسان دوست داشتنی بود و هم صدایش از همان تکرارنشدنی ها بود، متن های لطیف و اجتماعی را خیلی خوب می خواند، زود خاموش شد. صدای بهروز رضوی و خانم بهروان هم خاص و ماندگار است.

منبع: مهر

مطالب پیشنهادی