به گزارش مفتاح تا همین 7-6 سال قبل، بلوچستان هم برای او یکی از جاذبه‌های گردشگری ایران بود که ارتفاعات پر ابهت و چشم‌نوازش، او را به عنوان یک کوهنورد به چالش می‌کشید. یک اتفاق ساده اما پایش را به متن زندگی مردم این خطّه باز کرد و او را بی‌واسطه سر سفره محرومیت آن‌ها نشاند.

برای «رحیم دانایی» که پایین قله‌ها دستی بر قلم و کاغذ داشت، حتی آنچه از فقر دانش‌آموزان بلوچ می‌دید و می‌شنید هم به داستانی مبالغه‌آمیز شبیه بود اما همین‌که باور کرد، پاشنه‌های همتش را ورکشید تا با همدلی کسانی که دلشان برای فردای بهتر این آب و خاک می‌تپد، ذره‌ذره از رنج محرومیت این آینده‌سازان کم کند. و شاید خودش را هم به برکت راهی که شروع کرد، این گمان نبود. مسیری که با خرید میز و نیمکت برای یک مدرسه کانکسی شروع شد، حالا به جریان مبارک مدرسه‌سازی در مناطق محروم بلوچستان رسیده که حاصلش 15 مدرسه بهره‌برداری‌شده و 14 مدرسه درحال‌ساخت است. به بهانه شروع دور جدید پویش جمع‌آوری روپوش مدارس برای «بچه‌های بلوچ» در روزهای اخیر، به سراغ این هموطن خوش‌فکر و بلندهمت رفته‌ایم.

وقتی نمک‌گیر همسایه‌های «تفتان» شدم

«از سال‌ها قبل در فعالیت‌های کوهنوردی مشارکت داشته‌ام و به‌عنوان کوهنورد به اغلب مناطق ایران رفته‌ام. بلوچستان هم یکی از این مناطق است. بارها برای صعود به قله «تفتان» در شهرستان «خاش»، تماشای زیبایی‌های دریای عمان و دیدن جاذبه‌های گردشگری مثل کروکودیل‌هایی که به «گاندو» معروف‌اند، به منطقه بلوچستان رفته‌بودم اما ارتباط خاصی با مردم آنجا برقرار نکرده‌بودم. 6،7 سال قبل اما وقتی «جواد قارایی»، یکی از دوستانم در باشگاه کوهنوردی که مستند «ایرانگرد» را برای تلویزیون ساخته، گفت برای ادامه ساخت برنامه‌اش به یک فیلمبردار نیاز دارد، به‌دلیل شناختی که از این کار داشتم، با او همراه شدم.

این بار برای کار به بلوچستان رفتم و از نقاطی فیلمبرداری کردم که تا قبل از آن نرفته‌بودم. همراهی با برنامه ایرانگرد باعث شد با لایه‌های زیرین زندگی مردم این منطقه آشنا شوم. با توجه به دغدغه‌های فرهنگی و انس با کتاب، یکی از مواردی که توجهم را جلب و حسابی شوکه‌ام کرد، وضعیت مدارس و محرومیت دانش‌آموزان این منطقه بود.

یکبار در یک منطقه بکر به روستای کپری به نام «گُو» رسیدیم که چون در یک گودی قرار گرفته‌بود، به این نام معروف شده‌ بود. آنجا، همه خانه‌ها کپری بود و می‌گفتند هروقت باران می‌آید، تمام زندگی‌شان را آب می‌گیرد.

آنجا کانکسی دیدم که رویش پرچم ایران نصب شده‌بود. پرسیدم: اینجا چیست؟ گفتند: مدرسه! داخل کانکس اما هیچ چیز نبود. بچه‌ها روی زمین، روی خاک و خُل و روی یک حصیر می‌نشستند و درس می‌خواندند. آنجا اهالی روستا گفتند: اگر می‌شود، برای این بچه‌ها میز و نیمکت بیاورید. گفتم: من یک نویسنده و ناشر ساده‌ام. کسی را نمی‌شناسم که بتواند پول موردنیاز برای این کار را به من بدهد. اما قول می‌دهم درباره شرایط تحصیلی بچه‌های این روستا، اطلاع‌رسانی کنم.»

تصاویر بی‌روتوشی که رحیم دانایی از نداشته‌های دانش‌آموزان شهر و روستاهای بلوچستان، نه از پشت لنز دوربین که با چشم دلش می‌دید، کار خودش را کرد؛ با خودش عهد کرد هر کاری از دستش برمی‌آید، برای کاهش این محرومیت انجام دهد: «عکس و فیلم‌هایی که از مدرسه و دانش‌آموزان روستای گو گرفته‌بودم، در فضای مجازی گذاشتم و درباره نیازهای آن‌ها برای مخاطبان نوشتم. آن موقع کسی به این مناطق نمی‌رفت و این موضوعات برای همه جدید بود. استقبال مخاطبان آنقدر خوب بود که آن موقع، بیش از یک میلیون تومان پول جمع شد. به میدان حسن‌آباد رفتم و برای بچه‌ها میز و صندلی خریدم و برایشان فرستادم. با کمک مردم، مدتی بعد توانستیم یک کولر هم برای آن مدرسه کانکسی بخریم تا بچه‌ها از گرما در امان بمانند. وقتی دیدم مردم مشتاقانه به دانش‌آموزان این منطقه محروم کمک می‌کنند، با خودم گفتم بیاییم یک کار اصولی برای آن‌ها انجام دهیم.»

به دنیای بچه‌های بلوچ رنگ دادیم

«روستای گو آنقدر در گودی و نقطه کور بود که حتی تلویزیون ایران را هم نمی‌گرفت! اهالی این روستا هیچ راه ارتباطی با نقاط دیگر نداشتند. خودشان که سال‌به‌سال به شهر نمی‌رفتند. از آن طرف، حتی مینی‌بوس هم به روستای آن‌ها رفت‌وآمد نداشت چون جاده‌شان شن و ماسه‌ای بود. من که از نوجوانی به کتاب علاقه داشتم و نویسنده 26 عنوان کتاب در حوزه کوهنوردی و عکاسی هستم، فکر کردم بهترین راه ارتباط بچه‌های این روستاها، کتاب خواندن است. وقتی هم متوجه علاقه بسیار زیاد آن‌ها به کتاب، به‌ویژه کتاب‌های غیر درسی شدم، مصمم شدم پای کتاب را به روستاهای آن‌ها باز کنم. باز هم در فضای مجازی پیام گذاشتم و به مخاطبان گفتم: اگر همراهی کنید، قصد داریم در 7،8 روستای محروم بلوچستان کتابخانه راه‌بیندازیم. اما شاید باور نکنید، با کمک‌های مردم توانستیم در حدود 112 مدرسه روستایی کتابخانه دایر کنیم!»

آقا رحیم که حالا هم‌دلان و هم‌فکرانش را زیر چتری به نام تشکل مردم‌نهاد «بچه‌های بلوچ»(bachehaye_balooch) جمع کرده‌بود، از شادی برپایی این کتابخانه‌ها در آسمان سیر می‌کرد اما تلنگر یک خانم معلم او را به زمین برگرداند: «یک‌بار معلمی گفت: «از شما متشکریم. از راه دور می‌آیید و این‌همه زحت می‌کشید اما... اما ما مشکلات بزرگ‌تری داریم. گفت: آن دو دانش‌آموز را می‌بینید؟ خواهر و برادرند. هر وقت به یکی‌شان می‌گوییم مشق بنویس. می‌گوید: اجازه! باید بروم از خواهرم (یا برادرم) مداد بگیرم. متوجه شدید؟ پدر و مادرشان فقط توانسته‌اند یک مداد برای آن‌ها بگیرند و حالا دارند نوبتی از آن استفاده می‌کنند! اینجا تعداد بچه‌ها در خانواده، زیاد است و درمقابل، کار و درآمد نیست. خانواده‌ها نمی‌توانند برای بچه‌ها کیف و مداد و دفتر تهیه کنند.»

فکر کردم آن خانم معلم دارد مبالغه می‌کند اما در روستای بعدی هم همان حرف‌ها را تکرار کردند. برایم باورکردنی نبود. به تهران که برگشتم، با پس‌اندازی که از کمک‌های مردمی داشتیم، حدود 500 دفتر و مداد و پاک‌کن خریدم و به بلوچستان فرستادم. آن اتفاق، شروع یک حرکت مستمر بود که هنوز هم ادامه دارد. ما همه ساله در مهرماه با کمک‌های مردمی برای حداقل 10 هزار دانش‌آموز نوشت‌افزار تهیه و ارسال می‌کنیم تا با این هدایا آن‌ها را به درس‌خواندن تشویق کنیم. درست است که این بسته‌ها نمی‌تواند تا پایان سال تحصیلی، نیاز دانش‌آموزان را برطرف کند اما در شرایط سخت مالی خانواده‌های آن‌ها، کمک بسیار خوبی است.»

روپوش نداشته‌باشند، ترک تحصیل می‌کنند!

«یک روز خانم مدیر یکی از مدارس بلوچستان تماس گرفت و گفت: ما یک مشکل مهم داریم. بسیاری از دختران کلاس هفتم و هشتم اینجا ترک تحصیل می‌کنند. گفتم: چرا؟ در جواب گفت: چون روپوش و کفش ندارند. گفتم: همین؟! یعنی اگر روپوش داشته‌باشند، برمی‌گردند مدرسه؟ گفت: بله. بچه‌های ابتدایی هم روپوش ندارند اما چون کم سن و سال‌اند و شخصیتشان هنوز شکل نگرفته، به این مسائل فکر نمی‌کنند. اما ماجرای دانش‌آموزان کلاس هفتم و هشتم که دختر خانم‌های بزرگی هستند، فرق می‌کند. به شخصیتشان برمی‌خورد با لباس خانه و دمپایی به مدرسه بروند. آن‌ها از سرِ خجالت، بی‌سروصدا از مدرسه فاصله می‌گیرند و ترک تحصیلشان هم برای هیچ‌کس مهم نیست...»

حالا 3 سال از آن روز که جرقه جمع‌آوری روپوش برای مدارس بلوچستان زده شد، می‌گذرد و آقا رحیم با همراهی هموطنان نوعدوست هر سال برای گروهی از دانش‌آموزان شهر و روستاهای بلوچستان روپوش جمع‌آوری و ارسال می‌کند: «ما هر سال با کمک مردم خیّر، 3،4 هزار جفت کفش می‌خریم و برای بچه‌ها می‌فرستیم تا فاصله چند کیلومتری خانه‌هایشان تا مدرسه را با دمپایی یا پای برهنه طی نکنند و پاهایشان آسیب نبیند. اما با توجه به قیمت بالای روپوش، ناچاریم روی جمع‌آوری روپوش‌های استفاده‌شده حساب کنیم. همین 2 هفته قبل یکی از دوستان خیّر که در حوزه تولید روپوش مدارس هم فعالیت می‌کند، می‌گفت تولید روپوش برای خودشان 95 هزار تومان تمام می‌شود، به قیمت 120 هزار تومان به بازار می‌دهند و در نهایت با قیمت حدود 160 هزار تومان به دست مشتری می‌رسد!

در این شرایط، وقتی یکی از مدیران مدارس تهران گفت دانش‌آموزان بعضی از مدارس مناطق شمالی پایتخت هر سال 3،4 دست روپوش در مدل‌های مختلف می‌خرند و آخر سال هم با آنکه روپوش‌ها در حد نو است، آن‌ها را کنار می‌گذارند چون سال بعد باید روپوش جدید بخرند، گفتم: آن روپوش‌های استفاده‌شده را جمع کنید و بدهید به ما تا برای بچه‌های بلوچ بفرستیم. از آن موقع، هر سال قبل از شروع امتحانات خردادماه فراخوان سراسری می‌دهیم تا خانواده‌ها با اهدای روپوش‌های قابل استفاده فرزندانشان به پویش ما، در شاد کردن دل دانش‌آموزان بلوچ سهیم باشند.»

خیال کنید دارید هدیه می‌دهید؛ روپوش‌ها را بشویید و اتو و کادو کنید

«البته در این میان، همیشه روپوش‌های نو هم داشته‌ایم. پارسال یک مدرسه که برای بچه‌های خودشان روپوش تهیه کرده‌بود و 30 دست روپوش مازاد برایشان مانده‌بود، آن‌ها را به بچه‌های بلوچ هدیه داد. بعضی هموطنان خیّر هم بودند که فرزند دانش‌آموز و در نتیجه روپوشی در خانه نداشتند. آن‌ها هم از بازار روپوش نو خریدند و از این طریق در پویش ما مشارکت کردند. اما بسیاری از روپوش‌های استفاده‌شده را هم با رعایت ملاحظاتی می‌توان به‌عنوان یک هدیه خوب و آبرومند به دست دانش‌آموزان بلوچستان رساند.»

رحیم دانایی توصیه‌ها و تقاضاهایش خطاب به علاقه‌مندان مشارکت در پویش جمع‌آوری روپوش را برای ما هم تکرار می‌کند: «از همه می‌خواهیم اگر تمایل دارند روپوش فرزندشان را به پویش ما بدهند، برای رعایت ملاحظات بهداشتی، ابتدا حتماً آن را بشویند. ایرادات احتمالی آن مثل افتادن دکمه را رفع کنند. بعد هم اتو و تا حد امکان، کادویش کنند. بعد هم برچسبی رویش بزنند و سایز یا مقطع تحصیلی آن را رویش بنویسند؛ مثلاً دخترانه – کلاس هفتم، پسرانه- سوم دبستان و... درمجموع، فکر کنند دارند آن روپوش را به دانش‌آموزی که می‌شناسند، هدیه می‌دهند. با این شیوه، علاوه‌براینکه شأن و شخصیت دانش‌آموزان گیرنده روپوش‌ها حفظ می‌شود، کار را برای ارسال و توزیع روپوش‌ها هم راحت‌تر می‌کند چون باز کردن این بسته‌ها و تفکیک روپوش‌ها براساس سایز و مقطع تحصیلی اصلاً برای ما که نیرو و امکاناتی برای این کار نداریم، امکان‌پذیر نیست.»

روپوش‌ها را کجا ببریم؟

اهالی گروه مردم‌نهاد «بچه‌های بلوچ» پایگاه‌هایی در شهر تهران دارند که آماده دریافت روپوش، شلوار و مقنعه و دیگر اقلام موردنیاز دانش‌آموزان مناطق محروم بلوچستان ازجمله نوشت‌افزار، کتاب‌های کمک‌آموزشی و متفرقه کودک و نوجوان، وسایل ورزشی، کامپیوتر و... است:

* سرای محله جمالزاده: تقاطع بلوار کشاورز و خیابان جمالزاده (تلفن: 66900022)

* کتابخانه فرهنگی بلوک 2: شهرک اکباتان، فاز 2، بلوک 2(تلفن: 44632119)

* سعادت‌آباد، محدوده میدان فرهنگ، خانم سریع (تلفن: 09123492452)

اگر مدرسه بسازیم، خوشبختی دخترها ناتمام نمی‌ماند

«مردم با کمک‌های مالی و محبت‌هایشان درواقع ما را هل دادند و کمک کردند فعالیت‌های خوبی برای حمایت از دانش‌آموزان بلوچستان انجام دهیم. اما در تمام سال‌هایی که به این روستاهای محروم تردد داشتم، متوجه شدم این منطقهٔ نیاز حیاتی دارد؛ دبیرستان دخترانه.

واقعیت این است که چه در کانکس و کپر و چه در مدرسه رسمی، اغلب بچه‌های بلوچ تا کلاس ششم را می‌خوانند اما بعد از آن، سرنوشت خیلی‌هایشان به‌ویژه دخترها تغییر می‌کند. پسرها می‌توانند برای دبیرستان به روستاهای دیگر یا شهر بروند اما برای دخترها این امکان وجود ندارد و به‌این‌ترتیب، پایان دبستان برای بسیاری از دخترهای بلوچ مساوی است با پایان مدرسه و در موارد زیادی، ازدواج‌های زودهنگام. 3،4 سال قبل وقتی با دخترهایی مواجه شدم که می‌گفتند: «ما می‌خواهیم درسمان را ادامه دهیم اما اینجا دبیرستان نداریم»، تصمیم گرفتم مردم را برای انجام یک کار بزرگ دعوت کنم؛ مدرسه‌سازی.»

گرچه آقا رحیم هدف بزرگی برای گروه بچه‌های بلوچ تعیین کرد اما حمایت مردم و همت او و دوستانش بزرگ‌تر از آن بود. و به‌این‌ترتیب، سخت‌ها آسان و تلخ‌ها شیرین شد: «با کمک خیّران از آن سال‌ها که با 50،60 میلیون تومان می‌شد یک مدرسه چندکلاسه ساخت، قدم در این مسیر گذاشتیم و هنوز هم با وجود چند برابر شدن هزینه‌ها کار را ادامه می‌دهیم. سال 1394 با حمایت مالی یکی از اعضای گروه موفق شدیم اولین دبیرستان دخترانه را با نام «ریحانه» در روستای «کهیری» در شهرستان «سرباز» بسازیم و برای 38 دختر این روستا و روستاهای اطراف این فرصت را فراهم کنیم که برای اولین بار در این منطقه تحصیل در کلاس‌های ششم به بالا را تجربه کنند. خوب است بدانید در همین فرصت محدود 3،4 ساله با کمک مردم نوع‌دوست توانسته‌ایم 15 مدرسه در نقاط محروم بلوچستان بسازیم و 14 مدرسه و یک خوابگاه هم در دست ساخت داریم.»

وقتی شهر «بریزبین» استرالیا و روستای «بختی» بلوچستان همسایه می‌شوند!

خاطره‌های شیرین مدرسه‌سازی در 3،4 سال اخیر آنقدر زیاد بوده که روی تمام سختی‌های این کار بزرگ سرپوش گذاشته. رحیم دانایی چشم‌هایش را تنگ می‌کند و بعد از کاویدن گنجینه خاطراتش می‌گوید: «یک‌بار هموطنی که در آمریکا دانشجو بود، برایم پیام فرستاده و نوشته‌بود: «من سربازی‌ام را در بلوچستان گذراندم و همه این محرومیت‌هایی که می‌گویید را از نزدیک لمس کرده‌ام. اینجا با دوستانم پول جمع کرده‌ایم تا در مدرسه‌سازی برای بچه‌های بلوچ سهیم باشیم.» او 13 میلیون تومان برای کمک به ساخت مدرسه در بلوچستان فرستاد.»

آقا رحیم لبخندبرلب ادامه می‌دهد: «آوازه کار ما تا استرالیا هم رفته. یک‌بار آقای دکتری از هموطنان مقیم استرالیا تماس گرفت و گفت: «ما عضو گروه پزشکان بدون‌مرز هستیم و به نیازمندان در سومالی و آفریقا و... کمک می‌کنیم. چند وقت قبل یکی از اعضای گروهمان به ایران آمده‌بود و وصف فعالیت‌های شما در بلوچستان را از اقوامش شنیده‌بود. در برگشت به استرالیا وقتی برایمان از کارهایی مثل مدرسه‌سازی شما تعریف کرد، با خودمان گفتیم: چراغی که به خانه رواست... حالا دلمان می‌خواهد یکی از این مدرسه‌ها را ما بسازیم.»

خلاصه آن هموطنان عزیز که در شهر «بریزبین» استرالیا ساکن هستند، به گروه ما ملحق شدند و پارسال با 215 میلیون تومانی که برایمان ارسال کردند، بانی ساخت دبیرستان دخترانه «کوشش» در روستای «بختی» در شهرستان «مهرستان» شدند. جالب است بدانید حالا هم پول مدرسه دوم را تأمین کرده‌اند و این دبیرستان در روستای «پُزم» شهرستان «کُنارَک» در حال ساخت است. محبت این هموطنان، فاصله هزاران کیلومتری میان شهر بریزبین و روستای بختی را بی‌اثر کرد و باعث شد دل‌های ایرانیان در این دو نقطه به هم نزدیک شود.»

دبیرستان شروع ماجراست، این دختران را تا دانشگاه حمایت می‌کنیم

«با وجود تهیه نوشت‌افزار، کیف و کفش و روپوش، ساخت مدرسه و... دیدیم باز هم مشکلاتی وجود دارد که مانع درس خواندن بچه‌ها می‌شود. مثلاً بچه‌ها برای طی فاصله چند کیلومتری روستایشان تا مدرسه، مجبورند چند نفری با یک وانت زهواردررفته به‌عنوان سرویس! تردد کنند و نفری 40،50 هزار تومان هم بابتش پول بدهند که بدیهی است بسیاری از خانواده‌ها چنین امکانی ندارند. اینطور بود که تصمیم گرفتیم یک کمک‌هزینه حداقلیِ ماهانه برای آن‌ها درنظر بگیریم تا بتوانند از پس چنین هزینه‌هایی بربیایند. ما 350 دانش‌آموز در این 15 مدرسه داریم که 300 نفرشان دختر و 50 نفر، پسر هستند. با کمک خیّران که بعضی‌هایشان هزینه 50 دانش‌آموز، بعضی 20 نفر و... را تقبل می‌کنند، از 2،3 سال قبل این طرح را با واریز شهریه 30 هزار تومانی شروع کردیم و کم‌کم آن را افزایش دادیم. می‌دانید، تحصیل در دبیرستان و دیپلم گرفتن، هدف ما نیست. بلکه از این بچه‌های پرتلاش قول می‌گیریم خوب درس بخوانند و حتماً به دانشگاه برسند.»

قهرمان دوراندیش داستان ما با لبخند رضایت ادامه می‌دهد: «شاید به نظر ما و شما این مبلغ 30،40 هزار تومان خیلی ناچیز باشد اما در نگاه بچه‌های بلوچ، خیلی بزرگ و مهم است. چند وقت قبل از آموزش‌وپرورش بلوچستان تماس گرفتند و گفتند: «یک خبر خوب برایتان داریم. آن دختر خانم در روستای «بِنت» را که از نعمت پدر و مادر هم محروم بود را یادتان است؟ او حالا در رشته فیزیک کنکور سراسری در دانشگاه زاهدان قبول شده.» از شنیدن این خبر خیلی خوشحال شدم. در ادامه گفتند: «این دخترخانم فقط یک خواهش از شما دارد. درخواست کرده آن کمک‌هزینه 30،40 هزار تومانی‌اش را قطع نکنید!» با تعجب گفتم: آن مبلغ که خیلی ناچیز است و هزینه یکی از کتاب‌های دانشگاهی‌اش هم نمی‌شود. گفتند: نه. برای آن دختر، خیلی ارزشمند و گره‌گشاست.»

به بانک‌ها گفتیم با هزینه شما برای یک مدرسه، ما 3 مدرسه می‌سازیم

«شاید باور نکنید؛ در یکی از روستاهای شهرستان «سراوان» که مدرسه‌شان در یک اتاق در مسجد است که کف آن خاکی است، پنجره ندارد، از برق و آبخوری و... هم خبری نیست، یک دانشجوی پزشکی بیرون آمده! وقتی این خبرها را می‌شنویم و امکانات آن بچه‌ها را با امکانات بچه‌های شمال شهر تهران و بعد، نتیجه درس‌خواندن‌هایشان را با هم مقایسه می‌کنیم، حس عجیبی پیدا می‌کنیم. موفقیت بچه‌های بااستعداد و پرتلاش بلوچستان به ما انگیزه می‌دهد و امیدوارمان می‌کند که کارهایمان مؤثر بوده. جالب است بدانید همان بچه‌هایی که چند سال قبل، پژمرده و ناامید بودند، حالا آنقدر اعتمادبه‌نفس پیدا کرده‌اند که خودشان می‌آیند و از ما مطالبه می‌کنند و می‌گویند: «آقا! برایمان کتابخانه، آزمایشگاه و سالن ورزش هم بسازید.» این برای ما خوشایند است. به همین دلیل علاوه‌بر ادامه مسیر مدرسه‌سازی، تلاش می‌کنیم در حد توان به تجهیز مدارسمان هم بپردازیم. اما همه این کارها، هزینه‌بر است و ما همچنان به کمک خیّران نیازمندیم.»

آقا رحیم از فرصت استفاده می‌کند و با اشاره به سایر نیازهای بچه‌های بلوچ می‌گوید: «بچه‌ها درسی به نام فناوری و ارتباطات دارند که پایه‌اش داشتن کامپیوتر است اما اغلب مدارس اینجا از این امکان محروم‌اند و اطلاعات آن درس را فقط حفظ می‌کنند و هیچ‌وقت متوجه نمی‌شوند مثلاً «موس» یعنی چه! خوشبختانه با لطف و کمک بعضی خیّران که کامپیوتر یا لپ‌تاپ اهدا می‌کنند، این محرومیت در بعضی مدارس بلوچستان رفع شده است. مثلاً بعضی شرکت‌ها که می‌خواهند سیستم‌هایشان را نو کنند، سیستم‌های قدیمی‌شان را به ما می‌دهند. بعضی هموطنان مقیم خارج از کشور هم گاه برای بچه‌ها لپ‌تاپ می‌فرستند. این نیاز همچنان وجود دارد و از کمک هموطنان در این زمینه استقبال می‌کنیم.»

صحبت پایانی کوهنورد، نویسنده، مترجم، ناشر و فعال اجتماعی داستان ما با بانک‌هاست: «برخی از بانک‌ها در امر مدرسه‌سازی فعالیت می‌کنند. ما با آن‌ها تماس گرفتیم و گفتیم: با این هزینه‌ای که شما صرف ساخت یک مدرسه می‌کنید، ما می‌توانیم 3 مدرسه بسازیم. این همکاری خوب می‌تواند بین ما شکل بگیرد و منفعتش شامل حال دانش‌آموزان محروم بلوچستان شود. اما متاسفانه قوانین دست‌وپاگیر و بروکراسی موجود اجازه نداده چنین همکاری شکل بگیرد. ما از همین‌جا به این دوستان می‌گوییم اگر نیاز به اعتمادسازی است، خودتان به بلوچستان سفر کنید و وضعیت دانش‌آموزان این مناطق را از نزدیک ببینید. اگر با کمک شما مدرسه‌ای ساختیم، بعد از 6 ماه باز به آن منطقه رفته و نتیجه کار را بررسی کنید. مثل گروه فارغ‌التحصیلان دهه 50 دانشگاه علم و صنعت که در زمینه کمک به سیل‌زدگان و زلزله‌ززدگان فعال بودند. وقتی با ما آشنا شدند، آمدند از نزدیک شرایط روستاها و کار ما را دیدند و بعد، بانی ساخت 3،4 مدرسه شدند. 3،4 مدرسه دیگر و یک خوابگاه را هم در دست ساخت دارند.»

 

 

فارس

مطالب پیشنهادی