گزارش مفتاح از میهمان نوازی اصفهان از شهدای زاهدان-خاش وعملکرد مسئولین و مدیران شهری داستان مسافران سیستان

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری مفتاح: هوا سرد بود و سوز سرما آزار دهنده. انگار تا مغز استخوان فرو میرفت و میسوزاند .قرار بود ساعت ۲ بیایند اما هنوز ۲نشده همه آمده بودند. زودتر از موعد.
گزارشگر اصفهان در اخبار ساعت ۲ که از فوج فوج آمدن مردم میگفت تازه برخی دیگر هم با دیدن آن همه شور، شال و کلاه کردند و راهی شدند. حتی از شهرستان های اطراف هم آمده بودند از لهجه ها و حرف های خودمانی شان میشد تشخیص داد از راه دور خود را به وعده گاه رسانده اند.
 آمده بودند(مردم) به استقبال . قرار بود کم کم بیایند ؛ برخی میماندند و برخی میرفتند به دیار خودشان(میهمانان)، اما همینکه برای مردم شهر ما ارزش قائل بودند خوشا به معرفتشان. اینجا که برخی با آنکه هم شهری مان هستند و یا اگر هم نباشند افسار شهر دستشان است اما تنها کسانی که در نظرشان بی ارزشند، مردمند . از شعارهایشان قضاوت نمیکنیم از رفتار و نوع عملشان فهم این قضیه سخت نیست.
بالاخره آمدند(میهمانان) . ۲۷ نفر بودند و از راه دور و خسته راه. قرار نبود دیدارشان با اصفهان و خانواده هایشان این گونه باشد اما قسمت و تقدیر آن گونه رقم خورد که تقریبا چندهزار نفری به استقبالشان آمدند . از زاهدان _خاش تا اصفهان راه زیادی است. میدانید؟! خسته بودند اما سوغات برایمان آوردند سوغاتشان جسم تکه تکه و بی رمق شان بود . غیرتشان آنچنان بود که از اصفهان به نقاط مرزی ایران رفته بودند؛ برخی از مرزبانانمان بودند . برخی دیگرشان هم با حال نزار روی تخت بیمارستان ماندند و برخی دیگر نیز با نیرویی مضاعف در حال دفاع و محافظت اند اما بی نام و نشان و گمنام. اصفهانی ها همیشه همین طور بوده اند؛ تاریخ را که ورق بزنیم از این مردانگی ها زیاد دیده میشود بیش از بیست هزار جوان و نوجوان و مردان غیور روزهایی به دفاع از حمله اشرار بعثی پرداختند و به قول توریستهای اروپایی که چندی پیش به گلستان شهدای اصفهان آمده بودند و هاج و واج آن همه قبر را میدیدند میگفتند: «مگر میشود این همه کشته در حالی که میان آنها عکس پسرکهای کم سن و سال است؟! راستی چگونه سنگینی اسلحه و لباس رزم را تحمل میکردند؟!»
آنها نمیدانستند ۴۰ سال بعد  «فرزندان همان بیست وچندهزار نفر» برای دفاع از مرزها صدها کیلومتر را طی میکنند تا به دورترین نقاط دور افتاده مرزی برسند و سینه سپر دلیرانه به دفاع می پردازند و کوردلان دزد طماع به گونه ناجوانمردانه خنجر از پشت میزنند و اتوبوسشان را منفجر کنند.
راستی! اگر مرد بودند رو در رو می جنگیدند تا حساب کار دستشان بیاید .

اما با این همه، مردم به دستبوسی دلاوری شان آمدند . در لابلای جمعیت کودکان، در آغوش مادران و پدرانشان دیده میشدند .کالسکه های برخی نشان از قدردانی پدران و مادرشان داشت. پیرزن ها و پیرمردها نیز با همراهانشان نشسته درویلچیر آمده بودند . جوانان و پیران ،زن و مرد، توانخواهان و همه و همه...
میعادگاه میدان بزرگمهر اصفهان بود و قرار بود پیکر این ۲۷ شاه مبارز وطن تا گلستان شهدا که مسیر طولانی بود تشییع شوند . چند ساعتی طول کشید. هنوز سرما جولان میداد و میتازاند. شور و هیجان این جمعیت اما بیشتر بود. ندای الله اکبرشان زلزله ای بود بر تن نابخردان. از کنار زاینده رود معصوم که این روزها شاهد ظلم آشکار به آن هستیم عبور کردند . زاینده رود هم انگار خروشش بیشتر شده بود ضجه میزد ؛ غم مسافران دیار یار آزارش میداد. دقیقه ها و ساعت ها میگذشت و دیگر مراسم رو به پایان بود شدت جمعیت به حدی بود ک جای سوزن انداختن در گلستان شهدا نبود . خاکسپاری تمام شده بود و باید وداع میکردند(مردم). راههای منتهی به گلستان بسته بود و ترافیک عظیمی شهر را گرفته بود. موقع جولان دادن اسنپ و تاکسی اینترنتی ها هم شده بود تمام مسیرها حدود دو برابر قیمت همیشگی شده بود.
موسوی لارگانی نماینده مجلس استان میگوید اصفهان ستیزی در کشور نمایان است اما بنظر میرسد او نگاه کلان مدیریتی در کشور را میگوید . اصفهان ستیزی که هیچ ، مردم ستیزی هم اینجا کنار گوشمان در همین شهر به وضوح دیده میشود . خواب بودند آیا مسئولین شهر در آن وقت روز که اتوبوسرانی بیکار خودش را کنار کشیده باشد و اتوبوس نبود؟! خستگی راه و نبود تاکسی و اتوبوس که ناچار بودند از گلستان شهدا تا پل بزرگمهر پیاده بیایند(مردم). با ویلچیرها و کالسکه ها و کودکان در آغوش کشیده. خستگی موج میزد در صورتشان و کجا بودند مسئولان و مدیران شهر؟
خواب بودند آیا در حوالی اذان مغرب که سوز سرما استخوانها را میسوزاند و خستگی در تن مردم فوران می کرد؟!
حادثه تروریستی زاهدان_خاش و تشییع پیکر شهدای لشکر ۱۴امام حسین (ع) نیز یک 《بحران》 بود برای اصفهان. مدیریت بحران کجا بود؟ معاون حمل و نقل و ترافیک شهردار ، رییس کمیسیون حمل و نقل شورای شهر اصفهان ، ریاست اتوبوسرانی و تاکسیرانی و...؟؟ حق مردم این بود آیا که در کشاکش شرایط نابسامان جوی وقتی اینچنین آبروی ایران و ایرانی را خریدند می بایست به حال خود رها شوند و نه تمهیدی برای ترافیک کنترل نشده و گره خورده شهر باشد و نه تمهیدی برای ارزش گذاری به مردم استقبال کننده بدون وسیله نقلیه صورت گیرد و سرگردان خیابان ها باشند؟
اگر برخی خودروهای تک سرنشین به یاری همشهریان نمی آمدند هیچ یاری گری نبود و تا بعد از ساعتها اتوبوسرانی به راه افتاد و تازه گویا به خود آمده بود. نه امکان خودرو آوردن آن همه جمعیت بود و حال اما که اعتماد کردند به مدیران و آمدند با زجر و مشقت و سختی، راهی خانه هایشان شدند!

اگر مردم آمدند هشداری بود برای "مدیران کم توجه" که آنان دارای چنان قدرتی اند که کوه را از جای بر میکنند چه رسد به مدیریت سست پایه و بی کفایت برخی که فقط رد پایشان را در  شعارهای تکراری و بی مسمایشان در رسانه های وابسته میبینیم نه وجودشان را در دل مردم برای حل معضلات و مسائل و سردر گمی هایشان.
برخی مصداق 《خَتَمَ اللَّهُ عَلى‌ قُلُوبِهِمْ وَ عَلى‌ سَمْعِهِمْ وَ عَلى‌ أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ》 میشوند که امید است بیدار شوند وگرنه به وعده پروردگار《 وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ‌》.

 

فاطمه مستغنی

 

 

مطالب پیشنهادی