مفتاح: بهار خانم نرم نرمک درحال آمدنی و به یمن قدومت در حال تدارکیم و به استقبالت خواهیم آمد. باران آمد و کوچه خیابانها را آب پاشی کرد. برای آمدنت شکوفه ها همچون کودکانی که منتظر آمدن میهمانها در کوچه خوشحالی کنان بالا و پایین میپرند، اینک سر از شاخه ها براورده اند و مژده دیدنت را میدهند.‌ گل های کوچکشان سرک میکشند از دیوارها و پرچین ها و هلهه کنان و کف زنان بوی تو رو را میدهند.
هوا سرد است هنوز، اما لذت بخش . مور مورمان میشود باد تند می آید اما به سخن رسول خدا میگذاریم باد بهاری بر بدنمان بخورد تا همچون شکوفه ها رخوت زمستان از تن به در کنیم.

بهارخانم این روزها همه خوشحالند. میدانی ؟! یعنی نه آنکه همه خوشحال خوشحال باشند . میخاهند اما شادی کنند. نوروز در راه است و یکی دو روزی بیشتر باقی نمانده تا آمدنش.
فکر که میکنیم درمیابیم اوضاع اجتماع، درحال تغییر همه چیز حتی رسم دیرینه ما 《نوروز》ست. نوروزی که در فرهنگ قرآنی شیعه، جایگاه ویژه ای پیدا کرد، اسلام، بر میراث های ماندگار و پر از ویژگی های انسانی نوروز، مهرتایید زد. نوروز ، میراث ماندگار ایرانیان و کلید ورود به فرهنگ سرشار از مفاهیم انسانی و طبیب دردهای بی درمان ایرانیان است.

نو نوار کردن که جزء لاینفک نوروز بود اما در برخی خانواده ها به صندوقچه ذهن پدران و مادران جوان رفت. آنها که از پس مخارج عادی زندگی شان بر نمی آیند چه رسد به نو نوار کردن بچه هایشان. شاید این روزها شستن لباسهای قدیمی و از نو پوشیدن بهتر به حالشان می آید.
حال دل پدری وصف ناپذیر است که با همسر و  فرزند راهی بازار شده و جلو درب هر مغازه که می ایستد؛ بدون آنکه از زیر و بم جنس سر در آرد اول قیمت میپرسد اما جرات رفتن به داخل مغازه را ندارد!
بهار خانم نوروز یعنی همان روز نویی که می آید و بوی نوی تن و لباس و خانه و آجیل شب عید و سبزی پلو ماهی عیدانه و میوه های آب و رنگ دار را با خود می آورد .
 
اما حال کاری با همان چند درصدی ها نیست که شرایطشان تکان نخورده و اتفاقا با نخریدن و کاهش قدرت خرید مردم هر روز قیمت کالاهای موجود در انبارشان بیشتر و بیشتر میشود بدون آنکه تلاشی برای کسب سرمایه بیشتر کنند و البته میدانند مردم در آخر ناچار به خرید هستند ولو با قیمت چند برابر افزایش یافته. توان اکثریت مردم و قدرت خریدشان کاهش یافت بدون آنکه حقوق و دستمزد و مزایاشان متناسب با نرخ تورم باشد‌.
بهار خانم شگون ندارد بیایی اما غمگین حال مردم. میدانم سخت است ببینی حال آن پدر و بغض فروخورده و کلنجارهای خودش با خودش را که چگونه میتواند فرزندش را دلخوش به خرید عید کند اما جیبش حکایت دیگری را روایت میکند.
بهار خانم مردم انگار این روزها بی صاحب شده اند و به حال خود رها.میخاهند نو کنند اما سخت است.نمیتوانند...
مردم میدانند تقدس نوروز و بهار و دل خوشی های عیدانه و مهربانیها و بخشش و عیدی دادن و دید و بازدید و جوش و خروشش را. بخاطر همین مهربانی هاست که حاضرند در صف طویل گوشت و مرغ و شکر و سیب و پرتقال بایستند تا افشانه کنند موهبتشان را.
مهربانی مردم است که زمزمه میکنند نارضایتی هایشان را با خود، اما بغضشان فرو نمیشکند . مصممند تا عیدشان به نیکی بگذرد ولو به خم شدن قامتشان زیر بار بی عدالتی و فقر و عدم وجود سیاستمداران مدبر و کاربلد.
بهار خانم این بار که می آیی مژده بده که میشود مملکت را ساخت و همه مهره های سوخته را برداشت و جوانان سیاستمدار اهل فن را بر کرسی نشاند تا بسازند ایران را که برای وجود امروزش سختیها گذرانده اند.

یادداشت از: فاطمه مستغنی

مطالب پیشنهادی