مفتاح/ این روزها با کمی قدم زدن در خیابان های شهرهای بزرگ و حتی در شهرستانها اصرار برخی از زنان و دختران را بر کنار گذاردن حجاب می بینیم. واکنش پلیس و ستاد امر به معروف و نهی از منکر، دادستان و سایر مقامات مبنی بر تذکر اولیه و سپس توقیف خودروهایی که رانندگان آن حجاب از سر خود برداشته اند، نیز مشهود است. در برخی خیابان های تهران و اماکن عمومی از جمله مترو و BRT این اصرار بیش از پیش است.

اصرار دختران و زنان بر آن  که حجاب اجباری نیست یا حجاب امری شخصی است و با بیان توجیه ها و شاید استدلال هایی مبین آنکه زن و مرد مساوی در برابر قانون اند و زنان نیز می بایست همانند مردان آزاد باشند یا اینکه می گویند: بعد مرگ از ما سوال می کنند و اگر قرار است عذابی متحمل شویم، ما را عذاب می کنند پس دخالت در این امر عقلاً غیر مرتبط با سایرین است. به دلیل این میل برخی زنان چهارشنبه های سفید را که از سوی شبکه های ضد اسلامی-ایرانی به راه افتاد حمایت کردند. ماجرای دختران انقلاب که شال سفید خود را بر روی چوب خشکی آویزان کرده بودند و حجاب از سر به در آوردند نیز دنباله رو همین فکر و نگرش بود.  البته نمی توان ادعا نمود موفقیت آمیز بوده است. گاه برخی دخترکان از نقاط مختلف ویدئویی از بی حجابی خود برای متولی این موضوع می فرستند و علینژاد با آب و تاب فراوان به نشر و اشاعه آن می پردازد.

از سوی دیگر موج کثرت افرادی که به سوی دین و حجاب نیز گرایش داشته اند نیز کم نیست. اما به نظر می رسد این ضعف دین مداران است که در سکوت می گذرانند و در این خصوص برجسته نمایی نمی کنند. اما گاه با تبلیغات غیرعلمی سعی در ترویج معروف دارند. حجاب که نوعی معروف است اما در این سالها از چنان حساسیتی برخوردار شده است که استفاده از کلمات تکراری سابق در جذب افراد و راه و روش های بی جواب مانده باید دوری نمود. برگزاری جشنواره ها و استفاده از رسانه در این خصوص موضوع قابل بحثی است که به مثابه لبه پرتگاه قدم زدن است که با کمی خطا ممکن است نتیجه عکس گذارد. 

هرچه باشد در حال حاضر قانون کشور ایران ضرورت استفاده زنان از حجاب است و البته هیچ اجباری بر استفاده از چادر نیست. اما پوششی که به معنی پوشاندن سر و بدن زن انجام گیرد مد نظر است. این قانونی است که نا آشنا و به دور از ذهن نیست. در فرانسه اگر در برخی اماکن استفاده از حجاب خلاف قانون است اما در اذهان برخی از زنان ما، قانونی متعارف است غافل از آن که هر دو اجبار است یکی اجبار بر عدم و دیگری اجبار بر وجود. اگر بخواهیم نگاهی گذرا به تاریخ کنیم، از زمان باستان و ایران قدیم نیز حجاب امری پذیرفته شده بود و در تمام متون و نقوش، زن ایرانی را بدون پوشش و حجاب و عریان نخواهیم یافت. قداست زنان ایرانی در زمان باستان آنچنان زیاد بود که گاه قدرت برتر و گردانندگان حکومت بودند و هزاران نفر گوش به فرمان زنان بودند اما حجاب به معنی حفظ قداست بود و این از مواردی است که از درون انسان نشات می گیرد و عریان بودن در انظار حتی در کشورهای غربی همین امروز نیز مذموم است و خلاف عرف.

اینجا بی حجابی را آزادی تعبیر می کنند غافل از آنکه آزادی واقعی آزادی فکر و اندیشه است که همین فکر بی حجابی در بند بودن است. ما زنها تجربه کرده ایم نگاه کثیف برخی از هوسرانان را که تلاش می کنیم صورت خود را حتی از نگاه مسموم و آلوده آنان بپوشانیم. ما خود می دانیم فواید حجاب را و آن را با پوست و گوشت خود تجربه کرده ایم اما از برخی برخوردها، انذارها و اجبارها گریزانیم. راه باحجاب کردن آگاهی است و البته در این مسیر نیازمند فراهم کردن شرایطی دیگر. سر میادین ایستادن و ترس غالب از بردن داخل ماشین و ارشاد و تعهد دادن، افراد را با حجاب نمی کند. شاید اثر مقطعی داشته باشد اما ریشه دار کردن استفاده از حجاب به این طریق ممکن نیست. تصور کنید در این سالها نسبت به سالهای قبل بحث دوستی دختر و پسر بیشتر مطرح شد و تقریبا قبح آن به نسبت سالهای قبل ریخته است. اگر شرایط ازدواج جوانان فراهم بود مسلما این رشد چشمگیر دوستی ها با سیر نزولی مواجه می شد. غریزه، اسب چموشی است که نیازمند کنترل است. حال بی حجابی و بدحجابی نیز غریزه افسار گسیخته ای است که نیازمند هدایت است. وقتی بازیگران و افراد مطرح در جامعه علناً به کشف حجاب می پردازند و یا با بدحجابی که اثرات مخربش به مراتب بدتر از بی حجابی است در انظار حاضر می شوند،‌ جوان و نوجوان ما دچار تعارض و دوگانگی می شود که حضور در جامعه بدان شکل خوب است یا ساده و با داشتن حجاب. توریستی که به ایران آمده بود وقتی وارد فرودگاه ایران شد و دختران ایرانی را با چنین آرایش ها و حجابی دید با تعجب پرسید آیا همه اینها actor هستند؟ او می گفت در کشور ما فقط بازیگران این چنین آرایش می کنند. توریستی دیگر در میدان نقش جهان اصفهان با تعجب به ابروی تتو کرده دختر ایرانی که با او صحبت می کرد، دست می کشید و می گفت ما اصلا این چنین نیستیم که ابروهایمان را تتو کنیم و آرایش های این چنینی برایشان تعجب آور بود.

حجاب در این روزها شاید نیاز به بومی سازی داشته باشد و این نظر متخصصان حوزه روانشناسی و اجتماعی و طراحان لباس و حقوق دانان را می طلبد. وقتی چادر سفید در شهر ورزنه حجاب است یعنی بومی سازی حجاب متناسب با اقلیم گرم ورزنه که استفاده از چادر سیاه که نور بیشتری جذب می کند مورد قبول مردمان آنجا نیست. امروز باز آن هم نیاز به بومی سازی دارد که چادر لطیف تر می طلبد تا دختران آن جا هم رغبت بیشتری به استفاده از چادر کنند.
وقتی روسری بلند گلدار با دامن پرچین گشاد لباس محلی زنان روستای ابیانه می شود یعنی استفاده از حجاب اما مورد قبول مردم ابیانه. آنچه نیازمند توجه جدی است آنکه سنت و فرهنگ بومی مناطق که حجاب و نوع پوشش مصداق بارز آن است در حال فراموشی است و چه بسا فراموش شده است. وقتی دختران روستای کندوله در حواشی کرمانشاه دیگر حاضر به پوشیدن روسری و لباس های بومی محلی خویش نیستند و آن لباس را صرفا زنان مسن می پوشند یعنی از بین رفتن فرهنگ و به فراموشی سپردن آن. دختران کندوله همان لباس هایی را می پوشند که دختران مرکز شهر تهران می پوشند و این یعنی فاجعه. حجاب و استفاده از آن در هر نقطه از ایران نیازمند توجه متخصصان و دانشمندان این حوزه است بدون هرگونه تعصب و نگاه تک بعدی. زنان ایرانی نیازمند دیده شدن در عرصه های مختلف جامعه هستند اما بی حجابی و بدحجابی راه آن نیست، این مسیری است که قطعاً انحطاط جامعه را به دنبال دارد. اگر متخصصان به میدان آیند و نفع زنان و جامعه  متناسب با اقلیم و شرایط و آزادی را در نظر گیرند در این شرایط است که رغبت جوانان به استفاده از حجاب و قانون مداری در جامعه افزایش می یابد البته به شرط آگاهی.

یادداشت از: فاطمه مستغنی اصفهانی                                                                                            

مطالب پیشنهادی