مفتاح/ چندی پیش امر فوری و ضروری برای ملاقات با  یکی از مدیران فراهم شد. مثل همیشه سرباز و اذن ورود. با توجه به توضیحات سرباز علم حاصل شد که ارابه مدیریت به دست سوار دیگری افتاده است و خلقیات این مدیر با آن مدیر زمین تا آسمان تفاوت دارد. اتاق معاون او نیز تغییر کرده بود و تبدیل به اتاق مدیر دفتر  شده بود. سرباز میگفت: مدیر جدید علاقه به ملاقاتهای مردمی ندارد و نسبت به این قضیه سخت گیر است. به جز در شرایط اضطرار و ملاقات های حاد و ضروری حاضر به شنیدن امور مردم نیست. 

راه ورودی را نیز از اتاق مدیر دفتر تعبیه کرده بود؛ که ناگزیر میبایست پس از گذر از خان اول سرباز ،خان دوم مدیر دفتر را طی مینمودی تا پس از گفتن خلاصه ای از شرح  ماوقع و نهایتاً اقناع مدیر دفتر  به اتاق آقای مدیر اصلی راه میافتی و اذن دخول دریافت میداشتی. به وضوح در چهره آقای مدیر نا آشنا بودن به محیط و نا آشنا بودن به فعالیت ویژه مدیریت که منجر به ترس از ملاقاتهای مردمی شده بود؛ عیان بود اما این نمونه کوچک از مدیریت « اینجاست ».

مدیر ناآگاه نمیداند دوران ریاستش را با همین رفتار نابخردانه به ورطه نابودی میکشاند و میزان رضایت عمومی را از عملکردش میکاهد.او که با گذاشتن سرباز و اذن مدیر دفتر و واکاوی قضیه ، خودش را از ترس مردم، پشت این درب قایم میکند ابتدائا خیانتی بزرگ،  به خود و سپس به مردم میکند.

در شرکتها و سازمانهای موفق دنیا درب اتاق مدیران باز است و هر کس امکان ملاقات با مدیر را دارد. در سالهای گذشته نه چندان دور, این شعار یکی از رئوس کشوری شد که پس از ابلاغ به تمام مدیران , شاید علیرغم میلشان درب اتاقها تاحدی به روی مردم باز شد که گذر روزگار به کم رنگ شدن آن قوت بخشید.

مدیر میان جامعه هدف و جامعه مدیتریتی خود میبایست برود و بیاید. اکتفا به گزارشات واصله از دور و بری ها شاید احتمال خطا در آن باشد.مدیر موفق باید خود, از شهر و پروژه ها بازدید کند و صرف  وصول گزارشات کفایت نمیکند. گزارش اصلی را گاه باید از مواجهه با کارمندان ,کارگران و مردم و مخاطبین دریافت دارد. در روزگاران قدیم آنچنان این امر مورد توجه پادشاهان و مدیریت شهر و منطقه بود که در داستان ها و اساطیر میخوانیم : پادشاهی که با لباس مبدل به شهر رفت و از نزدیک اوضاع فعلی را رصد کرد.

 این یک قاعده است. قاعده ای که فعلاً در «اینجا» زیاد عمومیت ندارد. تفکر مدیریت «اینجا» آن است که اگر دیرتر در جلسه حضور یابی ظهور بهتری در جلوه گری ات دارد. یعنی سرت شلوغ تر و متشخص تر بحساب می آیی! درحالی که ایشان واقف به حق الناس و تضییع حقوق مردم نیستند. گاه اطرافیان یک مدیر هدایت گران خوبی نیستند اما وظیفه مدیر توجه به میزان رضایت عمومی به معنای واقعی است. مدیری که در دسترس نباشد مدیر نیست.

گاندی میگفت مشتری ارباب شماست اگر مشتری نباشد شما به ورطه نابودی کشیده خواهید شد. این سخن عاملی موثر در دگرگونی هند و اوضاع و احوالش بود که در مدیریت نیز تعمیم داده می شود. سابقاً  به مشتری ارباب رجوع می گفتند و چه زیبا عبارتی بود. یعنی مشتری ارباب ماست. در گذشته کمی دورتر ارباب ها افرادی بسیار ثروتمند بودند که مالکیت چندین روستا و اراضی زیاد به آنها اختصاص داشت و کل افراد آن منطقه برای ارباب کار میکردند. ارباب در طبقه بندی اجتماعی آن زمان حتی از افرادی مثل شهردار و  . . . نیز جایگاه بالاتری داشت. اگر مدیران  به ارباب رجوع و زیردستان و جامعه هدف خود در عمل بی اهمیت باشند و منافع خویش و اطرافیان را  براساس مقتضیات خاص تفکرشان مقدم بر منافع عموم بدانند؛ خود با دست خود به سیاه کردن کارنامه کاری خود پرداخته اند. به واقع در بیشتر موارد این مدیران نیستند که حقوق کارمندان را پرداخت مینمایند، بلکه مشتریانند که حقوق کارمندان و حتی  مدیران را پرداخت می کنند. پس مشتری و مخاطبین و جامعه , ارباب و رییس مدیر هستند.

در تفکر مدیریت پیشرفته، مدیر حاضر به شنیدن پیشنهادات است. حتی پیشنهاداتی که طرز مدیریت او را زیر سوال برد اما نهایتا منجر به " نمونه و بی بدیل شدن"  او می ‌شود.

سیستم مدیریت پیشرفته معتقد است که فهم مدیران از مشکلات و معایب، در حالت خوشبینانه ، فقط ۳ درصد است، به همين دليل به مشارکت «تمام پرسنل» و حتی گاه ارباب رجوع ، اعتقاد و التزام عملی دارد . این اعتقاد و التزام ، برآمده از یک قاعده ساده است كه مى گويد، عقل «من» ، کوچکتر-مساوی عقل «ما» کارایی دارد.

جسارت در عمل و قدرت ریسک پذیری رکنی دیگر از مدیریت پیشرفته است. مدیری که توان خطر کردن ندارد در رکودی صرف میماند و سازمان خود را به قهقرا میبرد و  افسردگی قرین حال سازمان میشود. 

بسیاری از پیشرفتها مرهون خطر کردن و دل به دریا زدن با پیش بینی عقلی و منطقی با استفاده از اهل فن است. "آهسته برو آهسته بیا که گربه شاخِت نزنه" در سیستم مدیریت پیشرفته مذموم و غیر کاربردی است. سازمانها همچون انسانها هستند . برخی سازمانها شاد و پویا و برخی افسرده و مغموم و برخی مشوش و مضطربند. حس رضایت کارگران و مستخدمین به معنی اعم و میزان رضایت مردم و مخاطب در پویایی و مانایی سازمان تاثیری شگرف دارد که همگی در لوای مدیریت آن سازمان یا نهاد شکل میابد.

در جلسه هیئت مدیره یکی از همین سازمانها، رییس هیات مدیره در لفافه عنوان مینمود «که هرچه دورتر از جامعه مخاطبین خود باشیم آرامشمان بیشتر است»! آنها از نقد عملکرد خود میترسیدند و به راحتی صدای شکستن چارچوب مدیریتی شان شنیده میشد . این مساله ریشه در بسیاری از مسائل کاربردی مدیریت دارد از جمله آنکه گوش شنوا برای نقد عملکرد مدیران وجود ندارد؛ مدیر و هیات مدیره خود را پشت درب اتاقها مخفی نموده اند و حس مخاطب هراسی دارند؛ در این حال رییس و مدیران, ناکارامدی خود را میدانند و به دلیل ضعف عملکرد, حس مقابله و یا تقویت سیستم مدیریتی خود را ندارند چرا که شاید منافع پشت پرده شان به خطر می افتد. و در نهایت افکار فرسوده مدیریتی در جامعه امروز آرام آرام ریشه مدیریت صحیح آنان را میسوزاند و میزان محبوبیت آنان را در پیشگاه جامعه هدف میکاهد. در سیستم مدیریت کارآمد ابتدا مشتری و ارباب رجوع حرف اول را میزند و در درجه دوم کارمند و نیروی کار.

روزگار روزگار است. مدیریت به سبک «اینجا» اما بدین شرح  است که مدیری جایگزین مدیر سابق می شود اما تمام خطاها و جاماندن های آن سازمان را به مدیر سابق نسبت می دهد . اما اینجا «اینجاست». علی الاصول مدیری که به سمت مدیریت یک سازمان دست یازید تا بالاتر از بازنشستگی اش نیز مدیر میماند و مهم نفوذ اولیه است.

مدیر اینجا اگر در بدبینانه ترین حالت  ارتقا نیابد اما در سطوح مدیریتی هم سطح, می ماند . اینجا ملاک بازنشستگی, فوت است . هرچند با اجرایی شدن قانون منع به کارگیری بازنشستگان برخی نادر از مدیران جایگاه خویش را به دیگری سپردند و جالب  تر آن که گاه مدیربعدی تنها یک سال با  مدیر بازنشسته اختلاف سنی داشت و به واقع هر دو بازنشسته بودند اما با اتخاذ راه فرار اینک او مدیر است و دیگری بازنشسته!

عملا محوریت تصویب قانون منع به کار گیری بازنشستگان برای به کار گیری جوانان نخبه و آزموده و لایق باز هم اجرایی نشد . از این گذشته اینجا «اینجاست» وقتی شهردار شهری بر مسند قدرت می نشیند و مسبب تمام بدهی های زیاد شهر را عملکرد شهرداری و شهردار سابق در همین دو سه سال اخیر میداند آینده را نمی بیند , که ممکن است شهردار سابق یکدفعه براساس توانایی شیب  مدیریتی اش اوج بگیرد و معاون وزیر شود و حال به خاطر افتتاحیه یکی از پروژه های شهر که همان شهردار سابق عامل اصلی و شروع کننده این پروژه بود و در دوران تصدی اش اما نیمه کاره ماند ؛ حال شهردار فعلی آن را به پایان برَد و با افتخار از نتایج عملکرد خویش بداند.

حال اما شهردار سابق به عنوان معاون وزیر و میهمان منتخب به شهر می آید و با جلال و جبروت احترام میشود و اما شهردار فعلی است که می بایست نهایت احترام برای مدیر بالادست خود قائل شود. اینجا اینجاست. پیش بینی آینده نه بر اساس اصول متقن علمی است بلکه اصول اینجا خاص «اینجاست». پس مدیر فعلی باید مراقب باشد که مدیر سابق را مقصر صفر تا صد تقصیرات( ولو به حق) نداند. چرا که ممکن است روزی مجبور شود از زحمات او در این سالها به دلیل مقتضیات تشکر کند و حضور او را در افتتاحیه مغتنم بداند.

ایجاد پردیس هنر و ساخت  بزرگترین آمفی تئاتر روباز کشور و گذرهای متعدد و طراحی هایی چون دالان بهشت، فرش گل، برج آب و بوستان گرچه اقدامی شایسته برای شهر و مردم اصفهان است اما شاید نیک بود  که صرفاً خطاها و اشکالات  را به دیگران و گذشتگان منتسب نکنیم و ایده ها و جرقه های نوآوری آنها را به خود. چرا که ما نیز روزی مجبور به ترک این مسند خواهیم بود و این چنین خواهد شد که مدیران آینده کاستی ها و بدعهدی ها و قول و قرارهای زمان انتصاب  همچون استفاده از جوانان بر مسند مدیریت شهر و عدم به کارگیری پیران ولو بازننشسته را به طور شفاف علنی سازند و خطاها را بر ما منتسب کنند و خوبی ها و اتمام پروژه های نیمه تمام را به خود . اینجا اینجاست همه قوانینش متفاوت با اصول ثابت است.

 

فاطمه مستغنی

 

مطالب پیشنهادی